تاریخ خبر: کد خبر: 2859

متن کامل سخنان وحید جلیلی در هم اندیشی دفتر مطالعات معاونت فرهنگی شهرداری مشهد/

برای تحول علوم انسانی باید نظریه‌پردازی را از میدان واقعیات آغاز کنیم

ما جرات نداریم خاطرات مش حسن، مش حسین و نه نه سکینه را جمع‌آوری کنیم و از آن مدل‌های نظری در آوریم، باید سال ها و سال ها بگذرد. مثلا استراوس و کوربین ای پیدا بشوند، گرندد تئوری شکل بگیرد یک اسم باکلاسی پیدا بکند، آن موقع ما جرات کنیم بگوییم روش تحقیق کیفی هم جزء علم محسوب می‌شود

برای تحول علوم انسانی باید نظریه‌پردازی را از میدان واقعیات آغاز کنیم

به گزارش «قاصدنیوز» دویستمین نشست هم‌اندیشی دفتر مطالعات معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری مشهد در دانشکده علوم دانشگاه فردوسی برگزار شد که وحید جلیلی در آن سخنرانی کرد.

 

متن سخنرانی وی به شرح زیر است:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ

باسلام و عرض ارادت و تشکر از دوستانی که این سلسله جلسات را، برگزار کردند و به  دویستمین جلسه رساندند. در این مجال مختصر یکی دو نکته را عرض می کنم و مرخص می شوم تا در فرصت های بعدی مفصل تر در خدمت باشیم.

 

مجموعه دفتر مطالعات جبهه فرهنگی در خیابان 16 آذر و کنار دانشگاه تهران است و دوستان آشنا هستند که راسته انقلاب و کتابفروشی ها به نوعی مرکز جغرافیای فرهنگی کشور است. بارها من در مسیر رفت و آمد ؛  در تقاطع 16 آذر و انقلاب، مواجه بودم با اعلان های دیواری یا حتی کسانی که کنار خیابان ایستاده بودند و داد می زدند پایان نامه، فوق لیسانس، دکتری، علوم انسانی، مدیریت و... .

 

پایان نامه ی دکتری کنار خیابان می فروختند. من فکر می کنم که فضای دانشگاهی و علمی و آکادمیک ما که امروز از آن توقع می رود برای بسیاری از مشکلات ما، چالش های ما و بعضا بحران های ما در این پیچ تاریخی عظیمی که تمدن اسلامی ایرانی ما با آن مواجه است، راه حل ارائه کند، شاید یکی از اولویت ها و فوریت هایش این است که ابتدا یک فکری به حال بحران خودش بکند.

 

این ابتذالی که فضای علمی ما در برخی از سطوح و حوزه ها به آن دچار شده باید بالاخره در جایی فریاد شود، می توانیم دور هم بنشینیم و با هم تعارف کینم و بگوییم نه! هیچ اتفاقی نیفتاده و تمام اشکلات از حوزه های اجتماعی و سیاسی و مدیریتی و اجرایی و... است و منزه ترین و کارآمدترین فضای موجود در کشور همین فضای علمی و آکادمیک است و تقصیر را به گردن واقعیت هایی بیندازیم که تربیت نشدند برای اینکه درچارچوب نظریات و ذهنیات و مباحث انتزاعی ما قرار بگیرند! و می توانیم تعارفات را کنار بگذاریم و صادقانه تر و منصفانه تر راجع به ابتذال فضاهای علمی با هم صحبت کنیم. من فکر می کنم اگر دانشگاه ما، فضای علمی و آکادمیک ما در گام اول از این ابتذال بتواند عبور کند آن موقع می توان امید داشت که اتفاقات بزرگی در فضای اجتماعی و مدیریتی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی جامعه بیافتد.

 

گاهی از اوقات انسان می بیند علم که قرار بوده ابزار مشاهده واقعیت باشد (لااقل با یک تعریف و با یک نگاه) تبدیل می شود به ابزاری برای پوشاندن واقعیت ! دفعه پیش که من اینجا حضور پیدا کردم (5 – 6 سال پیش و در اوج فتنه 88 بود که در این  سالن بحث می کردیم، این را به عنوان مثال عرض می کنم، نمی خواهم وارد بحث ها و تحلیل های سیاسی بشوم، من فتنه 88 را گفتم کاملا از این منظر نگاه می کنم که نشان دهنده بحران ابتذال علم در جامعه ماست، در تهران به خصوص، عَلَم داران نهضت تقلب و شورش سبز، چهره های دانشگاهی بودند، اغلب هم دوستانی که در علوم انسانی درس خوانده بودند، مثلاٌ دانشکده علوم اجتماعی و..... من می گفتم اینها چه دانشمندان و پژوهشگرانی هستند که ادعایشان این است که ما واقعیات جامعه را بهتر از بقیه می بینیم و ادعای تقلب 11 میلیونی می کنند و به انکار این واقعیت 11میلیون برخاسته اند پس معلوم است عینک هایی که اینها به اسم علم و آکادمی و پژوهش و روش و... به چشم زدند اعوجاج دارد یعنی علم به جای اینکه به پژوهش روشمند واقعیت تبدیل شود، به انکار روشمند واقعیت تبدیل شده است.

 

در فتنه 88 آشکار شد که خواسته و رویکرد جریان غرب زده ی شبه علمی در کشور این است که  فضایی را ایجاد کنندکه بتوانند خواسته های طبقاتی و ایدئولوژیک غرب گرایشان را صورت موجه شبه علمی  بدهند.

 

در همین محدوده کاری که بنده مسؤولیت اش را قبول کردم، می خواهم این آمادگی را اعلام کنم که یک مقدار به واقعیت های اجتماعی، فرهنگی و  اقتصادی شهر نزدیک بشویم. من مشتاقم که بتوانیم ان شاءالله با همکاری هم به الگوی جدیدی در کار علمی به معنای درست خودش برسیم. سال هاست که در این کشور از تحول علوم انسانی صحبت می شود و هنوز که هنوز است همه ناراضی اند و خیلی ها معتقدند که در مجموع حتی یک گام اساسی هم برداشته نشده، البته ارزیابی های  متفاوتی وجود دارد ولی در مجموع می بینیم لااقل به آن اندازه ای که تبلیغات شده است و  سر و صدا شده است واین ادبیات مصرف شده است، به خروجی و تولید قابل توجهی نرسیده ایم.

 

بنده به نظرم می رسد لااقل به عنوان یک عرصه ای که می‌تواند بستر تحول علوم انسانی باشد؛ در محدوده مطالعات محدود حقیر، باید به یک مهندسی معکوس برسیم. یعنی به جای اینکه در اتاق های دربسته چه در محیط های اجرایی و چه در محیط های دانشگاهی بنشینیم و مدل های نظری را مبتنی بر یک مفروضات انتزاعی شکل بدهیم؛ برویم و از میدان واقعیات شروع کنیم به نظریه‌پردازی. بنده کمی اقتصاد خوانده ام. بعضی پژوهشگران و نظریه پردازان متدلوژی در علم اقتصاد که می‌شود به بقیه رشته‌های علوم انسانی هم تا حدودی آن را تسری داد مفصل بحث می‌کنند که اگر اتفاقی در عرصه نظریه‌پردازی می‌افتد؛ حاصل جمع‌بندی یک «تجربه زیسته» است، اگر آدام اسمیتی پیدا می‌شود و علم اقتصادی را بنیان‌گذاری می‌کند اتفاقا کار او تئوریزه کردن ماجراهایی بوده که در واقعیت اجتماعی خودش اتفاق می‌افتاده است، اگر آقای کینزی می‌آید و اقتصاد کینزی را بنیان می‌گذارد و در برابر آن بن‌بستی که بعد از بحران بزرگ، جامعه امریکا با آن مواجه شده یک گشایشی را ایجاد می‌کند، این محصول اتصال با تجربه ی عینی میدانی اقتصادی است و اقتصاددانان دیگر چون زیادی در فضای انتزاعیات خودشان غرق شده بودند دیگر نمی‌توانستند واقعیت را تحلیل کنند.

 

ایشان چون نسبت جدی تری با واقعیت داشت توانست در حوزه نظری هم مبتنی بر تجربیاتی که فعالان اقتصادی موفق آمریکایی انجام داده بودند نظریات خود را ارائه کرده و جامعه خود را از یک بحرانی خارج کند.

 

ما باید جرات کنیم اعتماد به نفس لازم را پیدا کنیم که به تجربه زیسته جامعه خودمان احترام بگذاریم، بخشی از کار ما  حوزه کار فرهنگی است ؛ دوستان به یاد دارند که در دهه 60 انواع و اقسام فعالیت‌ها وامواج فرهنگی گوناگون وجود داشت، چگونه جامعه از آن بحران عبور کرد در همین مشهد شاید صدها مسجد شبانه‌روزی وجود داشت که شبانه روز در آن فعالیت می‌شد، شما در هر مسجدی که می رفتید گروه سرود بود، هر دو مسجد یک گروه تئاتر بود، کتابخانه‌ها به شدت فعال شده بود در مساجد، در مدارس.

 

امام در دهه 60 ده‌ها هزار هسته فعالیت فرهنگی در این جامعه ایجاد کرد، درهای مساجد را به روی هنر گشود، ده‌ها هزارگروه سرود، تئاتر و کتابخانه و فعالیت‌ تجسمی و... در آن زمان داشتیم، یکی از دوستان، نقاش است و از فارغ‌التحصیلان تربیت مدرس، یک بار می‌گفت این کانسپچوال که اینها می‌گویند می‌دانید چیست؟ همان حجله‌هایی است که ما برای شهدا می‌زدیم، ما بلد نبودیم اسمش را کانسپچوال آرت بگذاریم حالا اینها آمده‌اند و اینگونه نامگذاری کرده‌اند و ادبیات برایش درست کرده‌اند، اگر کسی آن زمان جرات داشت و می‌آمد همین را تئوریزه می کرد حالا ما صاحب مکتبی در هنر بودیم. خود ایشان یک پژوهش مفصلی راجع به جعبه آئینه‌هایی که قبلا بر سر مزار شهدا بود انجام داد. الآن که الحمد لله با نگاه کمونیستی دوستان کم شعور بنیاد شهید کل این ها نابود شده است، این موزه بزرگ میراث فرهنگی انقلاب اسلامی را نابود کردند به اسم کار فرهنگی (چون من خیلی داغ این موضوع به دلم مانده است هر جا فرصتی اقتضاء کند آن را می‌گویم)

 

از آن ده‌ها هزار فعالیت فرهنگی شبانه‌روزی، شما اکنون بگردید یک برگ کاغذ پیدا کنید و ببینید چند پایان نامه، چند مقاله راجع به آنها نوشته شده است؟

 

فلان گروه تئاتر روشن‌فکری در دهه 40، همین اخیرا دیدم که کتابی منتشر شده که 700 صفحه گالینگور، مفصل راجع به یک گروه تئاتر است اما در مورد ده‌ها هزار فعالیت فرهنگی موفق و مردمی ما فضای آکادمیک ما بیاید کارنامه‌اش را ارائه کند تا ببینیم کدام پژوهش راجع به اینها صورت گرفته است؟

 

من حزب‌اللهی هم نباشم، مذهبی هم نباشم و حتی تعلق خاطری هم به انقلاب اسلامی نداشته باشم و صرفا یک پژوهشگر باشم و دغدغه های علمی داشته باشم مگر می‌توانم از انبوه این سوژه‌های بدیع و جذاب و کنجکاوی برانگیز غافل باشم، این اتفاق در فضای علمی ما الآن افتاده است.

 

تجربه ی زیسته ی جامعه انقلابی ما انگار اجازه پا گذاشتن به فضای آکادمیک ما را ندارد و ما جرات نداریم به سمت این تجربه برویم.

 

حالا بنده چون بخشی از فعالیت هایم‌ در حوزه هنر بوده است می‌خواهم بگویم تقریبا این دو حوزه مشابه اند است هم علم و هم هنر  رسمی ما تقریبا موضع مشابه در بایکوت تجربه زیسته جامعه ایران به خصوص در 50 سال گذشته در بسیاری از حوزه‌ها دارند که حالا بحث این موضوع مفصل است.

 

ما جرات نداریم خاطرات مش حسن، مش حسین و نه نه سکینه را جمع‌آوری کنیم و از آن مدل‌های نظری در آوریم، باید سال ها و سال ها بگذرد. مثلا استراوس و کوربین  ای پیدا بشوند، گرندد تئوری شکل بگیرد یک اسم باکلاسی پیدا بکند، آن موقع ما جرات کنیم بگوییم روش تحقیق کیفی هم جزء علم محسوب می‌شود که همین روش را اگر به کار بگیریم که تازه ادبیاتش در سالهای اخیر دارد در فضای علوم انسانی ما شکل می‌گیرد که آن هم مبتنی بر ترجمه است، ما جرات می‌کنیم چون آنها اجازه دادند به ما که این را علم بدانیم حالا وارد می‌شویم. اکنون من نمی‌خواهم وارد بحث‌های جدی‌تر پارادایمی شوم. آنها که خودشان محصول جهان مدرن هستند آقای کوهن در ساختار انقلاب های علمی خود چه دارد می‌گوید؟ ما جرات نداریم حتی به اندازه خود آنها در مفروضاتشان شک کنیم.

 

ما نیازمند پاردایم جدیدی در پژوهش‌هایمان هستیم که لازمه آن اعتماد به نفس و احترام به تجربه زیسته جامعه ایرانی در 50 سال اخیر است که یکی از غنی‌ترین تجربیات طول تاریخ بشریت است.

 

یعنی در چند هزار سال تاریخ بشریت شاید شما کمتر مقطعی را به این درخشانی پیدا می کنید از نظر غنای تجربیات انسانی و اجتماعی و بداعتش.

 

بنده در این مسؤولیتی که اخیرا پذیرفتم درخدمت دوستان هستم که برویم به سمت ثبت این تجربه و تئوریزه کردنش، از لحاظ مشهدیّت ماجرا هم یکی دو مثال می‌زنم : قصه‌ای مثل ماجرای قیام گوهرشاد در مشهد رخ داده و با گذشت 35 -36 سال از پیروزی انقلاب اسلامی چقدر راجع به این ماجرا تحقیق و کار تحلیلی و تاریخی شده است؟ من این روزها چون برنامه‌ای راجع به آن داریم پیش هر شخصیت و نخبه‌ای می‌رسم می گویم : حداقل تعداد شهدای مسجد گوهرشاد را گفته اند 600 نفر، تا4000 نفر هم گفته اند ؛ گفتم اسم یکی‌ از این شهدا را بگو ! در همین جلسه هم می توانم بپرسم، اگر اسم یک نفر از صدها شهید مسجد گوهرشاد را بعد از گذشت 35 سال از انقلاب می‌دانید دستان را بالا ببرید، این یعنی بی‌اعتنایی محض به یک چنین تجربه‌ای که از جوانب مختلف قابل تحلیل است.

 

مگر نمی‌گوییم اوج چالش سنت و مدرنیته است در این کشور، این یک صحنه‌اش. چقدر دیده شده، چقدر واقعیاتش ثبت شده است، هیچی! در خود مشهد، مشهدی که ده‌ها دستگاه فرهنگی فعال با بودجه‌های میلیاردی دارد، چرا؟ چون شاید این تصور وجود دارد که حالا اگر ما رفتیم در این زمینه پژوهش کردیم، این این چه پُز آکادمیکی برای من به وجود خواهد آورد که بخواهم راجع به چنین واقعه‌ای، ریشه هایش و واقعیتش و توصیفش (اصلا به تحلیلش هم نرسم) کار کنم؟! و از این دست ماجراها و سوژه‌ها و مقوله‌ها در جامعه و تاریخ معاصر ما کم نیست.

 

ما در خدمت دوستان هستیم که ان شا الله دانشگاه فردوسی و مابقی دانشگاه‌های مشهد که نخبگان برجسته‌ای دارند به قول یکی از دوستان، مشهد تنها شهری است که هم حوزه معتبری دارد و هم دانشگاه معتبری، تهران فقط دانشگاه های بزرگ دارد و قم فقط حوزه های بزرگ دارد و مشهد از این جهت دارای یک مزیت نسبی جدی است.

 

اگر بتوانیم این اضلاع را به هم برسانیم ما به عنوان یک بخشی از مدیریت اجرایی، به عنوان پادوی کار و عمله ی اهل علم و بعد فضای علمی و حوزوی به یکدیگر برسند و با اعتماد به نفس و با تعهد جدی به وظیفه علمی خود گام بردارند.

 

امیدوارم بتوانیم در مدت نه چندان طولانی شاید به طلیعه یک الگوی جدیدی ان شاءالله در فضای کار آکادمیک و به دنبالش پیوند فضای آکادمیک و فضای اجرایی برسیم.

 

والسلام علیکم و رحمة الله

 

منبع: فارس

 

کلمات کلیدی

ارسال نظر

تریبون