به گزارش قاصدنیوز، هر روز صبح بعد از خواندن نماز، حیاط را آب و جارو میکند خانه را مرتب میکند و دو استکان چای میریزد و می آورد کنار حوضی که دور آن پر از گلدان شمعدانی است، این کار هر روز اوست؛ مادری که سالهاست چشم انتظار پسرش است، پسری که سالهاست تنها خبری که از او به مادر پیرش دادهاند تائید شهادت اوست اما مادر هر روز چشم انتظار فرزندش است و با هر صدای زنگ در قلبش به تپش میافتد و با هر زنگ تلفن دلش آشوب میشود او هنوز هم بعد از سالها بیخبری در انتظار دیدار با فرزندش است نظیر این مادران در کوچه پس کوچههای شهر کم نیستند مادرانی که سالها انتظار کشیدند اما بی خبر از فرزند شهیدشان رفتند و خود نیز گمنام ماندند.
مادر شهید محمد مخیر ایرانی نیز یکی از همین مادران است که 31 سال چشم انتظار شهید گمنامش است و بالاخره پس از 31سال پیکر فرزندش را در آغوش گرفت.
شهید "محمد مخیر ایرانی" پس از 31 سال مفقود الاثر بودن با مدارک و آثار بدست آمده و تایید خانوادهاش شناسایی و پیکر مطهر این شهید در مشهدالرضا(ع) آرام گرفت، این شهید والامقام در 12 اسفند 62 در عملیات خیبر و در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نائل آمده بود در همین راستا خبرنگار تسنیم در مشهد مقدس گفت وگویی با خانواده این شهید والامقام داشته است که در زیر میخوانید.
خانهای قدیمی در محله نوغان مشهد، در کوچهای باریک و قدیمی معروف به کوچه پله، روی دیوار پوستر بزرگی از مراسم وداع و تشییع شهید محمد مخیر ایرانی نصب شده است وارد خانه میشوم بوی قدیمی بودن خانه کاملا حس میشود حال و هوای زیبا و دوست داشتنی داشت، خانه ای کوچک اما زیبا که در و دیوار آن با عکسهای محمد تنها پسر خانواده بود پوشیده شده بود تمام اعضای خانواده حضور دارند، پدرشهید مشغول خواندن قرآن است و مادر شهید نماز میخواند ، زهره اسماعیلی همسر شهید به استقبالمان میآید و بعد از معرفی تک تک اعضای خانواده سر صحبت را با مادر شهید مخیر ایرانی بازمیکنم.
شهید مخیر ایرانی؛ فردی که مجسمه شاه را در میدان شهدا پایین آورد
مادر شهید مخیر ایرانی میگوید: پنج سال بیشتر نداشت که پدرش او را به مدرسه حاج آقا عبادی فرستاد، علاقه زیادی به درس خواندن داشت آن هم به دروس قرآنی به همین دلیل ادامه درسش را در حوزه علمیه گذراند، از همان ابتدای نوجوانی در تمام راهپیماییها شرکت داشت و شبها با موتور مینی که داشت در سطح شهر اعلامیه پخش میکرد، یکی از افرادی بود که مجسمه شاه را در میدان شهدای امروز با دیگر انقلابیون پایین آورد و به یاد دارم در آن روز حسابی کتک خورده بود.
وی افزود: جنگ که شروع شد 16 سال بیشتر نداشت که عازم جنوب شد و همراه دکتر چمران بود به طوری که تعلیمات چریکی و قواصی را آنجا گذراند و چهار سال به عنوان بسیجی در منطقه حضور داشت آن زمان با دکتر چمران صحبت کردیم تا مدت زمانی که در جبهه هست به عنوان سربازی او حساب شود که خوشبختانه با پیگیریهایی که صورت گرفت موافقت مقام معظم رهبری را گرفتند و دو سال جبهه اش را در جنگ بود.
مادر شهید اظهار کرد: در تمام حملهها شرکت داشت در عملیات رمضان ترکش خورده بود اما به ما اطلاع نداد هروقت مجروح میشد بعد از اینکه خالش خوب میشد به ما خبر میداد و گاهی هم اصلا اطلاع نمیداد تا من و پدرش نگران نشویم.
هر چه از محمد بگویم کم گفته ام او یکی بیشتر نبود
وی درباره خصوصیات شهید مخیر ایرانی گفت: محمد به نماز خواندن و حجاب اعتقاد زیادی داشت و همیشه در این مسائل به خواهرانش تاکید میکرد، از محمد هر چه بگویم کم گفته ام بسیار مهربان بود و به تک تک افراد خانواده احترام میگذاشت من سه دختر دارم و یک پسر ، محمد تنها پسر خانواده بود که خیلی زود از دستش دادیم هر چند زمانی هم که بود ما او را نمیدیدیم یا درپی راهپیمایی و اعلامیه پخش کردن بود و یا مشغول درس خواندن، اما با این همیشه حواسش به خانواده بود.
مادر شهید مخیر ایرانی پس از لحظه ای سکوت، در حالی که عکسهای فرزندش را ورق میزد تصریح کرد: در زمان جنگ ما را با خود به اهواز و آبادان میبرد، محمد انگار بچه ما نبود خدا او را به ما داده بود تا او را تقدیم انقلاب و اسلام کنیم محمد تمام زندگیاش را در جنگ و انقلاب گذراند.
وی گفت: محمد در یکی از حملات زخمی شده بود و به خانه امد به یاد دارم قرار بود یک خبرنگار برای مصاحبه با محمد به خانه مان بیاید اما محمد گفت بگو من نیستم از مصاحبه کردن خوشش نمیآید بعد برای اینکه دروغ نگفته باشیم از خانه بیرون رفت، یک سال محمد ما را برای دیدار با امام خمینی(ره) به تهران برد اما آن روز امام ملاقات نداشتند و برای اینکه ما امام را ببینیم ما را به مجلس برد.
مادر شهید در حالی که خاطرات محمد را مرور میکند میگوید: در این 31 سال همش میگفتم محمدم کجاست، کجا غریب افتاده است، در تمام این سالها هر وقت اعلام میکردند شهید آورده اند و یا زمانی که اسرا آزاد شدند عکس محمد را بر میداشتم و با خود میبردم به امید اینکه خبری از محمد بشود میگفتم شاید کسی محمد را دیده باشد.
وی افزود: شهید عباسی دوست صمیمی محمد بود و در تمام طول جنگ با محمد بود چند هفته پیش مادر شهید عباسی تماس گرفت و گفت از محمد چه خبر ، حال عجیبی بهم دست داد و بعد گفتم چطور چی شده از محمد سوال میکنید؟ که گفت عباسی پیدا شده از بنیاد شهید تماس گرفتند و قرار برای شناسایی بریم معراج شهدا،محمد و عباسی هر دو باهم بودند مطمئنم که محمد هم در میان این شهداست، تا اینکه روزر بعد با مهدی تنها پسر محمد از بنیاد تماس گرفتند و گفتند برای شناسایی باید به معراج شهدا بیایید باورم نمیشد تا اینکه رفتیم معراج یک مشت استخوان ،محمد را از روی دندانهایش شناسایی کردیم چون محمد یکی از دندانهای پایینش شکسته بود.
مادر محمد میگفت پسر من زنده است
همسر شهید مخیر ایرانی نیز گفت: 17 سال بیشتر نداشتم فروردین 62ازدواج کردیم و اسفند همان سال نیز به شهادت رسید پسرمان محمد مهدی 40روزه بود که پدرش به شهادت رسید در مدت 10ماهی که زندگی کردیم به دلیل انتقالی محمد از سپاه به اهواز من نیز به اهواز رفتم.
وی افزود: برای عملیات خیبر رفت و دیگر برنگشت یک ماه ،یک سال، چشم انتظاری خانواده تبدیل به سه سال شد،بعد ار سه سال گفتند محمد مفقود الاثر شده است و این انتظار 31سال ادامه پیدا کرد،حتی به یاد دارم بنیاد شهید گفت عکس محمد را تشییع کنید و برایش یک مراسم نگیرید اما مادر محمد رضایت نداد و میگفت پسر من زنده است و او بر میگردد.
زهره اسماعیلی اظهار کرد: دو سال پیش از سپاه تماس گرفتند برای ازمایش DNIو این آزمایش انجام شد منتهی به پدرو مادر محمد نگفتیم این آزمایش به چه دلیل بوده است و پیکر محمد از طریق همین آزمایش شناسایی شده است.
محمد واقعا لیاقت شهادت داشت
وی افزود: شب تاسوعا از معراج، پیکر محمد را به مساجد و هیئتهای مختلف بردند و ما نیز در تمام مراسمات همراه او بودیم و خوشحالم که بعد از 31سال چند روزی در کنارش بودم، وقتی باخبر شدم که پیکر محمد پیدا شده است هم خوئشخال شدم هم ناراحت، خوشخال شدم چون بعد از 31سال محمد پیدا شد و چشم انتظاریمان تمام شد اما ناراحت شدم چرا که دیگر نمیتوانستم امیدی به زنده بودن محمد داشته باشم و به هرحال مرگ سخت است انگار تازه محمد را از دست دادهام.
همسر شهید مخیر ایرانی گفت: بعد از 31 سال چشم انتظاری محمد به وطن و شهر خود برگشت و من بعد از سالها انتظار ساعاتی را در کنار محمد بودم و این برایم بسیار خوشحال کننده بود،محمد خیلی به نماز و حجاب و روزه مقید بود به یاد دارم اولین هدیه ای که برایم خرید یک پوشیه بود و گفت وادارت نمیکنم اما دوست دارم پوشیه بزنی هنور آن پوشیه را به عنوان یادگاری از محمد نگه داشته ام، محمد خیلی مهربان بود و احترام زیادی برای پدر و مادرش قائل بود، محمد واقعا لیاقت شهادت داشت.
قبل از شهادت در شط فرات غسل شهادت کرده بود
وی اظهار کرد: برادر بزرگ من 9 سال اسیر بود زمانی که ازدواج کردم برادرم در اسارت به سر میبرد بعد از اینکه از محمد خبری نبود احتمال اینکه اسیر شده باشد زیاد بود به همین دلیل عکسش را همراه با نامه برای برادرم ارسال میکردم من هر 15 روز یک بار از طریق نامه با برادرم ارتباط داشتم و او عکس محمد را در تمام اردوگاههایی که منتقل میشد به همراه داشت اما هیچ کس محمد را ندیده بود.
هر هفته میرفتیم هلال احمر و صلیب سرخ همه میگفتند آخرین باری که محمد را دیده ایم توسط دوربین در منطقه شط فرات مشهاده شده که به همراه یکی دیگر از دوستانش که احتمالا شهید عباسی بوده در شط فرات غسل شهادت کرده اند و دیگر آنها را ندیده ایم.
اسماعیلی تصریح کرد: اخرین باری که میخواست به جبهه برود قبل از رفتن در یک نوار کاست دعای توسل را برای من و محمد مهدی که انروز 40روزه بود خواند و آخر نوار هم از من تشکر و قدردانی کرد انگار که میدانست میخواهد برود بهش الهام شده بود که آخرین دیدار است.
محمد میدانست که دلمان توی دلش است
پدر شهید مخیر ایرانی که در تمام طول گفت وگوی من با خانواده اش مشغول خواندن قرآن بود،قرآنش را بوسید و روی طاقچه گذاشت و گفت: یک بار با محمد تلفنی صحبت میکردم محمد میگفت ما این همه زحمت میکشیم و تانکهای دشمن را میگیریم بعد بنی صدر آمده است و لباس رزم پوشیده و خودش را قهرمان جنگ قرار داده و تانکهایی را که ما با زحمت گرفته ایم دستور آتش میدهد و فیلم برداری میکنند تا نشان دهند بنی صدر قهرمان جنگ بوده است، گفتم بابا شما شت خطی میبفهمند شما را میگیرند، خندید گفت کار ما از اینها گذشته است.
وی افزود: گفتم محمد تصمیم داری جبهه باشی گفت دعا کنید، گفتم کتاب خواندم که هرکس ازدواج نکند و از دنیا برود ایمانش یک دنگ بیشتر نیست اگر ازدواج کنی ایمانت کامل میشود خندید و گفت مرخصی میگیرم و میآیم مشهد من را داماد کنید مشهد که آمد رفتیم خواستگاری و بعد از مراسم عقد کنان روز بعد راننده آیت الله شیرازی آمد درب منزل و گفت حاجی محمد کجاست گفتم دامادش کردم گفت دیشب تا صبح از خط زنگ میزدند و به حضور محمد در جبهه نیاز دارند.
پدر شهید مخیر ایرانی تصریح کرد: سه دفعه درب منزل محمد رفتم اما از دلم بر نیامد که زنگ خانه را بزنم تا اینکه راننده ایت الله شیرازی آمد و زنگ خانه محمد را زد محمد پیراهن نو به تن کرده بود با شنیدن این خبر پیش از ظهر همان روز سوار هواپیما شد و به جبهه رفت بعد از یک هفته همسرش را هم به اهواز برد.
قبل از اینکه برود عملیات مجنون من و مادرش را به تهران برد رفتیم جماران و بهشت زهرا در راه برگشت منتظر اتوبوس بودیم ، اتوبوس که آمد گفت شما و مادر اول سوار شوید من هم پشت سر شما سوار میشوم ما سوار اتوبوس شدیم اتوبوس که راه افتاد به عقب که برگشتم دیدم محمد توی ایستگاه اتوبوس ایستاده است گفتم محمد اتوبوس دارد میرود چرا سوار نشدی که خندید و دستش را به نشانه خداحافظی تکان داد و این آخرین دیدار من با محمد بود، محمد میدانست که دلمان توی دلش است و خداحافظی کردن با ما سخت است.
محمد تاکید میکرد از خانواده مفقودین خبر بگیریم
خواهر شهید مخیر ایرانی نیز گفت: محمد همیشه تاکید میکرد از خانواده مفقودین خبر بگیرید که هر لحظه چشمشان به در است انگار به دلش افتاده بود که قرار است ما نیز سالها انتظارش را بکشیم.
وی افزود: من همیشه برای محمد خیلی بی تابی میکردم محمدمیگفت باید صبر داشته باشی مثل حضرت زینب(س) ، اگر من شهید شدم صبور باش، همیشه عکسهایی از شهدا و صحنههای جنگ برایمان میآورد و میگفت باید آمادگی داشته باشید خودش میدانست که قرار است شهید شود برای همین با حرف زدن از جنگ و شهدا ،خانواده را آماده میکرد.
خواهر شهید مخیر ایرانی تصریح کرد: محمد به سادگی خیلی اهمیت میداد در بند دنیا نبود، محمد پسر جنگ و انقلاب بود.
محمد مهدی مخیر ایرانی تنها فرزند شهید محمد مخیر ایرانی است که امروز خود یک دختر 3ساله دارد میگوید: من هیچ تصویری از پدرم ندارم فقط 31 سال با عکسها و یادگاریهای او انتظار دیدنش را کشیدم،خوشحالم که بعد از این همه سال چشم انتظاری ام به پایان رسیده است.
وی افزود: وقت خبر پیدا شدن پیکر پدرم را دادند برای من تازگی داشت احساس میکردم تازه پدرم را از دست داده ام و شهادت ایشان تازه اتفاق افتاده است.
پسر شهید مخیر ایرانی تصریح کرد: تنها یک بار پدرم را خواب دیدم ان هم چندسال پیش بود که پدرم روی نماز خواندن خیلی تاکید داشت و از همان سال تصمیم گرفتم نمازم را سروقت بخوانم و آن را ترک نکنم.
منبع: تسنیم
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-2787
ارسال نظر