تاریخ خبر: کد خبر: 2603

گفتگو با یک شمر

هنوز هم مردم به من سنگ می ‌زنند!

حمیدرضـا غفاریان از اهالی محله فردوسی 9سـال است که به جای پدرش تعزیه‌خوان اباعبدالله(ع) است

هنوز هم مردم به من سنگ می ‌زنند!

به گزارش قاصدنیوز، این روزها که کوچه‌ها دیوار‌به‌دیوار می‌رود تا شهر یک اربعین را عزادار نام حسین(ع) باشد، ما با ساده‌دلی مردمانی همراه شدیم که عمری است تعزیه‌خوان داستان عاشورایند، آن‌هم در دل روستاهایی که 500سال است زنده‌دلی‌شان را با زنده‌نگه‌داشتن یاد ثارا... گره زده‌اند.


روایتگر این سطرها حمیدرضا غفاری معروف به حمید شیردل، یکی‌‌‌‌‌از هم‌محله‌ای‌های ما در محدوده فردوسی است. جوان ٣٠ساله‌ای که ٩سال است هر تاسوعا با لباس تعزیه‌خوانی وارد روستای آباواجدادی‌اش می‌شود تا ارادتش به آستان حضرت دوست را با رسم دیگری به‌جا آورد؛ رسمی که او را شمر گروه تعزیه‌خوانی روستای گوارشک کرده است.

هنوز آفتاب نزده که آن‌ها را لباس پوشیده در درگاهی در می‌بینیم. امروز صبح تاسوعاست و طبق رسم هرساله علم روی شانه جوان‌ترها از خانه بزرگ سیدهای آبادی بیرون می‌آید و منزل‌به‌منزل می‌گردد تا هرکس به فراخور وسعش، مبلغی را نذر برپایی مراسم عاشورا کند. علم خانه‌به‌خانه می‌چرخد و پشت سر اشک زنان و مردان است که با ذکر «السلام علیک یا ابا‌عبدا...» روی گونه‌ها می‌چکد. علم‌گردانی تا عصر طول می‌کشد و آفتاب غروب نکرده چند میلیون نذر اهالی حبوبات و برنج و روغن می‌شود تا صبح عاشورا آتش زیر دیگ‌ها را روشن کند و عزاداران روستای گوارشک، گجوان و چند پارچه‌آبادی‌دیگر را میهمان سفره اباعبدا... (ع) کند.


حالا خروس‌خوان صبح عاشوراست. آفتاب هنوز از پشت دیوارهای سنگی بالا نیامده که کاروان اسرا از پیچ جاده‌های خاکی نزدیک می‌شود. گهواره علی‌اصغر(ع) بین دوآبادی روی دست‌ها می‌گردد و هر چند‌دقیقه شیرخواره‌ای توی آن آرام می‌گیرد. یکی هم مسئول این اتفاق است تا هیچ کودکی از قلم نیفتد. زنان روستا با اجرای این رسم، خود را شریک درد ربابه می‌کنند. کجاوه‌ها با نوارهای رنگی از دور پیدا می‌شود. هیئت روستای گوارشک، راه خود را به سمت روستای گجوان ادامه می‌دهد. عزاداران روستای گجوان هم در دوراهی بین روستاها به هم می‌رسند و این‌بار ریش‌سفیدهای آبادی جلودار قافله می‌شوند و پشت سر علم است و خیل عزاداران. کاروان اسیران کربلا می‌رود تا پیش‌از ظهر عاشورا خودش را به حسینیه برساند و فریاد وامصیبتای بیش‌از ٧٠٠هزار سیاه‌پوش حسینی(ع) گوش آسمان را پر کند.


شمر جلودار قافله است. ترکه را بالا می‌برد. تازیانه بر پشت اولین اسیر پایین می‌آید. صدای شیون زنانه، شیشه‌های ابرگرفته آسمان را می‌شکند. بچه‌ها با گونه‌های گل‌انداخته و دست‌های مشت‌کرده، گوشه چادر مادران‌شان را تا مقابل صورت بالا می‌آورند و زیرچشمی با دهان وامانده به اسرا خیره می‌شوند. تازیانه دوم روی صورت طفل سیاه‌پوشی که دستش را با رسن بسته‌اند، می‌نشیند و این‌بار صدای واحسین(ع) مردهای روستای گجوان هم همراه عطر زعفران و شربت محرم می‌پیچد توی گلوی آبادی. اینجا صبح عاشوراست و پانصد سال است که حسین(ع) را هر صلاه‌ظهر به قتلگاه می‌برند تا شمر با چشم‌های اشک‌بار روی سینه‌اش بنشیند و خنجر را بالا ببرد.

خودتان را معرفی کنید؟
حمیدرضا غفاری هستم. اهل روستای گوارشک،٣٠سال دارم و حدود ٩سال است که شمرخوانی می‌کنم.


چه شد که به‌سمت تعزیه‌خوانی رفتید؟
پیش‌از‌من، پدرم ٣٥سال این نقش را هر محرم و صفر اجرا می‌کرد. من جانشین او شدم.


یعنی تعزیه‌خوانی به‌صورت نسل‌به‌نسل به شما رسیده؟
بله. قدمت تعزیه‌خوانی در روستای گوارشک و گجوان به٥٠٠سال می‌رسد و نقش‌ها و اشعار آن سینه‌به‌سینه و نسل‌به‌نسل از پدران به پسران‌شان رسیده است.


﷯چرا نقش شمر را انتخاب کردید؟
مهم‌ترین نقش تعزیه‌خوانی، اجرای نقش شمر است.


چرا؟
 به چند‌دلیل. ابتدا اینکه تنها‌نقشی است که روی اسب اجرا می‌شود و تعزیه‌خوان باید تسلط کافی به این امر داشته باشد. دوم اینکه قدرت جسمانی بسیاری می‌طلبد؛ زیرا در مقتل‌خوانی روز عاشورا بیشترین گفتگو را او انجام می‌دهد و گاهی تا یک‌ساعت باید رجزخوانی کرده و با حضرت عباس(ع) و عمر سعد گفتگو کند و سوم اینکه از آنجاکه ممکن است از طرف تماشاچیان و عزاداران لعن‌و‌نفرین شود و حتی فحش بشنود، معمولا کسی این نقش را انتخاب می‌کند که بتواند روحیه خود را در چنین‌مواقعی حفظ کند و به‌قول‌معروف از کوره در نرود.


پیش از این ٩سال اجراهای دیگری هم داشتید؟
بله. در دوران کودکی نقش حضرت سکینه(ع) را اجرا کرده‌ام، اما می‌توان گفت تنها کسی هستم که بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای وارد گروه شده و از همان ابتدا نقش شمر را اجرا کرده‌ام؛ وگرنه روال کار به این صورت است که کسی که می‌خواهد تعزیه‌خوانی کند، باید از کودکی آموزش ببیند و نقش‌های او به‌تناسب سن و استعدادش بزرگ می‌شود. یعنی این‌طور نیست که کسی از ابتدا اولیاخوانی یا اشقیاخوانی کند.


معمولا در چه روزهایی اجرا دارید؟
ما چهار‌روز در سال تعزیه‌خوانی می‌کنیم. عاشورا، اربعین، شهادت حضرت رضا(ع) و شهادت حضرت علی(ع) در ماه مبارک رمضان.


هزینه این مراسم از کجا تامین می‌شود؟
﷯از طریق کمک‌های مردمی. علاوه‌‌بر این، حسینیه گوارشک وقفیات زیادی دارد که قسمتی از هزینه‌های تعزیه نیز از محل این درآمدها تامین می‌شود.


آیا تا‌به‌حال در شهر یا مکان دیگری هم اجرا داشته‌اید؟
خیر. تنها تماشاچیان این تعزیه مردم روستای گوارشک، گجوان و روستاهای اطراف آن هستند. این تعزیه آن‌قدر در میان مردم محلی طرفدار دارد که در هر قسمتی از مشهد که ساکن شده باشند، روز عاشورا خودشان را به این نقطه می‌رسانند؛ مثلا روستای گوارشک هزارخانوار جمعیت دارد که٣٥٠خانوار آن ساکن مشهد هستند، اما همه آن‌ها در روز عاشورا به گوارشک می‌آیند.


معمولا چند تماشاچی دارید؟
چیزی 700نفر.


گروه تعزیه‌خوانی چه؟ آن‌ها چند نفرند؟
حدود٢٠نفر می‌شوند.


اگر از شما دعوت کنند، حاضر به اجرا در مکان دیگری هم هستید؟
بله، به احتمال زیاد قبول می‌کنیم.


قدیمی‌ترین نسخه مقتل‌خوانی یا اشعار تعزیه به چه سالی می‌رسد؟
اشعار از همان ابتدای شکل‌گیری تعزیه که٥٠٠سال قدمت دارد، وجود داشته، اما قدیمی‌ترین نسخه نوشته‌شده آن به٥٠سال پیش برمی‌گردد.


قشنگ‌ترین قسمت روایت مصیبت عاشورا از نظر شما کدام صحنه است؟
صحنه وداع امام با حضرت عباس(ع). من علاقه عجیبی به این بزرگوار دارم.(گریه می‌کند).


لباس و وسایل موردنیاز تعزیه‌خوانی را از کجا تهیه می‌کنید؟
از بازار پنجتن مشهد.


هزینه لباس هر تعزیه‌خوان چقدر است؟
لباس رزم تکه‌های متفاوتی دارد؛ مثلا قیمت زره از ١٠٠هزار تومان شروع می‌شود. شمشیر ٥٠هزار تومان است. خنجر هم همین قیمت است و خفتان٨٠هزار تومان. علاوه‌بر‌این دو پر برای کلاه نیاز است و می‌شود گفت قیمت تقریبی آن ٥٠٠هزار تومان است.


مشکل اصلی تعزیه‌خوانی در گروه شما چیست؟
صوت، بزرگ‌ترین مشکل ماست. سال گذشته یک سیستم صوتی برای خودم خریدم، اما کسی نتوانست آن را درست نصب کند. ما متخصصی در این زمینه نداریم و از آنجا‌که جمعیت تماشاگران تعزیه بسیار زیاد است، هرسال با مشکل مواجه می‌شویم.


تا حالا در هنگام اجرا اشتباه کرده‌‌اید؟
بله. اما اشتباه لپی در ادای کلمه‌ها بوده و هیچ‌گاه نشده بیت یا بندی را فراموش کنم.


گمان می‌کنید گروه تعزیه‌خوانی تا چند سال دیگر رونق داشته باشد؟
فکر نمی‌کنم عمر آن پایانی داشته باشد. تعزیه‌خوانی با عزاداری حسینی(ع) گره خورده است و تمام نمی‌شود. ما پنج‌قرن است که آن را نسل‌به‌نسل حفظ کرده‌ایم و خواهیم کرد.


بزرگ‌ترین آرزویتان برای تعزیه‌خوانی چیست؟
اینکه یک روز برسد که بتوانیم تعزیه‌خوانی را زیر یک سقف سرپوشیده مثل حسینیه روستایمان اجرا کنیم؛ جایی‌که سکو برای نشستن تماشاچیان وجود داشته باشد و از نظر کمبود مکان مشکلی نداشته باشیم.


قاب خاطره



مردم مرا با سنگ می‌زنند
بارها شده در اجرای تعزیه‌خوانی، وقتی روی سینه بلا‌تشبیه امام می‌نشینم و می‌خواهم سر از بدنش جدا کنم، خودم گریه می‌کنم . مردم هم مرا با سنگ می‌زنند. پیرزن‌ها فحش می‌دهند؛ ولی من نقشم را ادامه می‌دهم. در روستای ما هنوز خیلی از آداب و رسوم محرم مثل روز اول باقی‌مانده. یکی‌از آن‌ها تزیین کجاوه با پارچه‌های رنگی‌ است. زن‌ها هر سال، کلی پارچه رنگی را به مسجد می‌آورند و خودشان را در بهتر‌اجرا‌شدن عزای امام‌حسین(ع) شریک می‌کنند. گرفتن زیر کجاوه‌ها هم به همین شکل است. در روز عاشورا، مردمی که نذر دارند خودشان را به کجاوه‌ها می‌رسانند و آن را گاهی تا یک کیلومتر روی شانه حمل می‌کنند. عشق به امام‌حسین(ع) و اهل‌بیتش در میان مردم ما همیشه زنده و پا‌بر‌جاست.

بدون هیچ اجرایی شمر شدم
گفتم که غیر از چند اجرا در دوران کودکی تاوقتی که٢١ساله شدم در هیچ تعزیه‌خوانی‌دیگری شرکت نداشتم. ٩سال پیش پدرم بعد از٣٥سال شمر‌خوانی تصمیم گرفت تا خودش را بازنشسته کند. به برادرم بیش‌از من اعتماد داشت و می‌خواست او را جایگزین خودش کند. من اصرار داشتم که جای او را بگیرم، اما قبول نمی‌کرد و می‌گفت: چون من تا‌به‌حال اجرایی نداشتم، از پس آن بر نمی‌آیم. خلاصه از ما اصرار بود از پدر انکار، تا اینکه مادرم را واسطه کردم. پدرم شرط کرد که اگر در خانه برایش شمر‌خوانی کنم رضایت می‌دهد، اما من گفتم تا در صحنه نباشم و لباس تنم نکنم، اجرا نمی‌کنم. عاشورا که نزدیک شد، ناچار قبول کرد. روز ده محرم لباس شمر تنم کردم و راهی میدان تعزیه شدم. روحانی روستا در راه مرا همراه پدرم دید و گفت:« پس شمر ثانی این است» پدرم جوابی نداد. چون هنوز مطمئن نبود. وقتی روی صحنه قرار گرفتم، خودش بیرون گود ایستاد و بدون اینکه لباس رزم بپوشد چند بیتی خواند و بعد دستش را سمت من گرفت که بخوانم. من هم خواندم و شمر را بدون هیچ نقصی عین خودش اجرا کردم. روز سختی بود و همه نگاه‌ها سمت من. اما من اضطرابی نداشتم. از بچگی همه حرکات پدرم و هر آنچه را که می‌خواند، عینا حفظ کرده بودم و مردمی که با اجرای پدرم آشنا هستند، می‌دانند که حرکاتم شبیه اوست.

7میلیون نذری
سال‌های قبل، از شتر و اسب برای حمل کجاوه در نمایش تعزیه‌خوانی استفاده می‌کردیم، اما در سال‌های اخیر با گسترش شهرنشینی و استفاده از وسایل نقلیه حتی در روستاها، کمیاب شده‌اند. همین بود که سه‌سال پیش ناچار شدیم از یکی از اهالی محله فردوسی، اسبی را برای نمایش تعزیه‌خوانی قرض بگیریم. آن روزها قیمت اسب هفت‌میلیون تومان بود. برای اینکه آن را به روستای گوارشک ببریم، کامیونی آوردیم و کف آن را خاک ریختیم تا حیوان در طول راه سر نخورد. صاحب‌اسب گفت: «زیاد در بند مواظبتش نباشید. من این را فدای اسم کربلا کردم. فکر کردیم دارد تعارف می‌کند و تشکر کردیم و رفتیم. بعد از پایان اجرای تعزیه‌خوانی از آنجا‌که ما نزدیک یک کیلومتر راه می‌رویم و اسب نمایش می‌تازد، حواسمان نبود و رگی در بدن حیوان پاره شده بود و اسب بیچاره تلف شد. رفتیم خانه صاحب‌اسب و خواستیم معادل قیمت اسب را بپردازیم، اما هرچه اصرار کردیم، قبول نکرد. گفت: «من همان روزی که اسبم را از در بیرون بردید، او را نذر روز عاشورا کردم. حالا هم سر حرفم هستم».

 

منبع: شهرآرا

کلمات کلیدی

ارسال نظر

تریبون