تاریخ خبر: کد خبر: 1631

حجت الاسلام دکتر رهدار در تبیین مولفه های ظرفیت تمدنی انقلاب اسلامی:

چرا عربستان نمی تواند به عنوان ام القرای جهان اسلام مطرح باشد؟/ انقلاب اسلامی چکیده 300سال تجربه و عبرت نهضت های مردمی است

چرا عربستان نمی تواند به عنوان ام القرای جهان اسلام مطرح باشد؟/ انقلاب اسلامی  چکیده 300سال تجربه و عبرت نهضت های مردمی است

به گزارش قاصدنیوز، ظهر دیروز پنجمین نشست دوره آموزشی مبانی و اندیشه انقلاب اسلامی با سخنرانی حجت الاسلام دکتر احمد رهدار مدیر موسسه پژوهشی فتوح اندیشه به همت باشگاه فکر و اندیشه انقلاب اسلامی خراسان رضوی در سالن اجتماعات موسسه جوانان آستان قدس برگزار شد.

 

اهم سخنان وی در این جلسه بدین شرح است:

 

مطرح شدن ظرفیت‌های تمدنی انقلاب اسلامی به این خاطر است که انقلاب اسلامی امکان و استعداد ورود ما را به ساحت تمدن فراهم کرده است. نفس اینکه ما در ظرف انقلاب از مقوله و دغدغه تمدن سخن می گوییم به این معناست که انقلاب فی الجمله ما را به مرحله ای رسانده است که خوانش ما از وضعیت بعدی، یک خوانش تمدنی است.

 

ظرفیت های تمدنی انقلاب اسلامی

 

1. ظرفیت سلبی

امروز عربستان مدعی است که ام القرای جهان اسلام و قطب جغرافیای جهان اسلام است؛ ظرفیت این ادعا را هم دارد اما زمانی که عربستان را از نظر ظرفیت های تمدنی مورد مطالعه قرار می دهیم، متوجه می شویم که این کشور نمی تواند ام القری و قطب جهان اسلام در برابر قطب هایی که اسلامی نیستند، باشد. قطب جهان اسلام باید بتواند با قطب و نقطه ثقل جهان کفر درگیر شود. بنابراین اگر انقلاب اسلامی در برابر عربستان این ادعا را دارد که ام القری جهان اسلام است، باید بتواند خودش را با قطب جهان کفر درگیر کند؛ بنابراین مرگ بر آمریکا برای ما موضوعیت دارد. عربستان نه تنها نمی تواند خودش را با جهان کفر درگیر کند بلکه توانایی درگیر شدن با نقطه ثقل جهان کفر را هم ندارد و چه بسا که سرزمینش را هم در اختیار نقطه ثقل استکبار قرار داده است.

این عدم درگیری ریشه تاریخی دارد که تحلیل می کنم. این تحلیل را هم به این خاطر عرض می کنم تا در نهایت ادعا کنم که در کل جهان اسلام فقط یک جریان شیعی است که می تواند ادعا کند قطب جهان اسلام است و در بین جریان های شیعی موجود ایران است که قطب جغرافیای جهان اسلام است؛ برای مطرح کردن این ادعا نیاز به بیان مقدمه ای تاریخی- مذهبی است:
 

 

مقدمه اول: پس از رحلت پیامبر و بیعت حضرت علی(ع) با حکومت؛ هر مشکلی که برای مردم و یا مسئله ای برای خلفا پیش می آمد و یا سفرای کشور های غیر اسلامی پرسش هایی داشتند که حکومت قادر به پاسخگویی نبود، به حضرت علی(ع) مراجعه می شد. این روند تا اواخر خلافت خلیفه دوم نیز ادامه داشت تا اینکه خلیفه دوم به این امر حساس شد که اگر برای رفع همه مشکلات و مسائل قرار است به علی(ع) مراجعه شود، پس ما چه کاره ایم؟ بعدها تاریخ درباره ما چه خواهد گفت؟ این باعث می شود تاریخ بعدها ما را غاصب بداند. خلیفه دوم که توان علمی لازم را در برابر حضرت علی(ع) نداشت، نقشه ای را مطرح کرد که عملا در دوران خلیفه سوم اجرایی شد.

 

بر اساس این طرح، حکومت با علمای یهود وارد چانه زنی شد و برخی از آنها را خرید و راضی شان کرد تا ادعای مسلمانی کنند و برخی از آنها نیز پذیرفتند؛ افرادی مثل کعب الاحبار از این دست هستند. از این نقطه بود که حکومت برای حل مشکلات و مسائل به کعب الاحبار ها مراجعه می کرد. این عالمان یهودی دو رسالت برعهده داشتند.

در گام اول به جعل روایات سیاسی پرداختند و بسیار خوش ذوقانه هم این کار صورت گرفت. برای احادیثی که صرفاً مخصوص حضرت علی(ع) و اولاد علی(ع) بود بدل و جعل ساختند، ولی این کارشان نگرفت و جواب نداد.

اما در گام دوم و کار اصلی کعب الاحبارها، جعل روایات غیر سیاسی و اعتقادی بود. احادیث و روایاتی درباره خداوند و چگونگی خلقت و قیامت و رسولان خداوند که در ظاهر سیاسی هم نیستند، ولی همین روایات باعث جابجایی پارادایم اعتقادی مسلمانان شد.

 

مقدمه دوم: همانطور که شیعه با امام صادق(ع) استقرار تاریخی پیدا کرده است، خط اصلی اهل سنت نیز به لحاظ تاریخی، خط عثمان است و با این خط استقرار تاریخی پیدا می کند. سرمایه اعتقادی این خط چیست؟ روایاتی است که در علم رجال به اسرائیلیات تعبیر می شود.

 

مقدمه سوم: در تاریخ اسلام دو جریان اعتقادی و کلامی ظهور کرد؛ جریان معتزله که جریان عقل گرای جهان اسلام است و شاخص ترین فرد این جریان ابوحنیفه است؛ جریانی که شاگردان سنی امام صادق(ع) در اهل سنت به وجود می آورند و معتقد است که خداوند جز کار خوب انجام نمی دهد؛ و جریان دوم جریان اشاعره است که سرآمدهای این جریان برخلاف معتزله، شاگردی مکتب اهل بیت را نکرده اند؛ یک جریان نقلی که معتقد است خدا هر کاری که انجام می دهد خوب است.

خط کلامی تاریخی اهل سنت خط اشاعره است و اشعری مسلک اند؛ یعنی کسانی هستند که بدون مراجعه به عقل به روایات مراجعه می کنند.

 

حال با بیان این مقدمات، این ادعا را مطرح می کنم که اگر هر نقطه از جهان اسلام سنی، همه ی ظرفیت های تمدنی را در خودش ایجاد بکند، حداقل این ظرفیت را نمی تواند در خود ایجاد کند که در حوزه سلب، نقطه ثقل جهان اسلام در برابر نقطه ثقل جهان استکبار، باشد.

 

"نه" گفتن به استکبار، ظرفیت سلبی تمدن انقلاب اسلامی

یکی از ظرفیت های سلبی تمدنی انقلاب اسلامی این است که غربالی را وسط آورده است که ظرفیت خارج کردن همه نخاله های غیر اسلامی را دارد. تمدن اسلامی یعنی تمدن غیریهودی و غیرمسیحی، یعنی تمدنی که بتواند به هر چیز غیر اسلامی بگوید "نه". انقلاب اسلامی توانسته "نه" و "مرگ برآمریکا" بگوید؛ آیا عربستان هم توانسته است؟

 

همین ظرفیت انقلاب، باعث ایجاد وضعیت رقابت شده است. شرایط رقابت، شرایط بیش فعالی است؛ شرایطی است که باید با توجه به آن، تلاش حداکثری کرد. از طرف دیگر، همین "نه" گفتن باعث ایجاد همدلی در درون جامعه می شود.

 

در شرایط رقابت، باید روی مابه الامتیازات سرمایه گذاری کرد نه روی ما به الاشتراکات؛ باید روی چیزی سرمایه گذاری کرد که خودت برخوردار باشی ولی رقیب نداشته باشد. یکی از مابه الامتیازاتی که داریم روی آن سرمایه گذاری می کنیم، پروژه علم و مسئله ی جنبش نرم افزاری است. برای ساختن تمدن اسلامی باید اسلام را مطالعه کنیم و از رقیب فاصله بگیریم. زمانی می شود تمدن اسلامی ساخت که علاوه بر مابه الاشتراکات، مابه الامتیازات نیز فعال شود. تمدن اسلامی روی مولفه های اسلامی است که شکل می گیرد.

 

بنابراین یکی از ظرفیت هایی که انقلاب ایجاد کرده است، ظرفیت سلبی ای است که بر روی "نه" گفتن به استکبار جهانی سوار شده است. قطب جهان اسلام جایی است که می تواند خودش را با قطب جهان کفر درگیر کند؛ جنگ و درگیری فرمانده با فرمانده و نقطه ثقل در برابر نقطه ثقل.

 

http://www.valiamr.com/Files/rahdar-gharargah-20azar(1).JPG

 

2. ظرفیت تجربی (تاریخی)

مسئله مهمی که باید بدانیم این است که حضرت امام(ره) و انقلاب، از آسمان نیامده اند، بلکه یک عقبه و پشتوانه تاریخی دارند. انقلاب اسلامی بُردار جمع ده ها جنبش و نهضت در تاریخ معاصر 300 ساله ماست. برآیند و چکیده ی فریاد 300 سال تجربه و عبرت نهضت های مردمی و مجاهدت تاریخی است. برگ برنده انقلاب این است که برآیند تراکمی از جنبش ها و نهضت های تاریخی است.

 

اگر کشوری نتواند چنین تاریخی داشته باشد، کشوری که جنبش و نهضت و تاریخ و اتفاق و رخداد نداشته باشد، نمی تواند ورود به تمدن داشته باشد و تمدن ایجاد کند. تمدن در جایی به وجود می آید که بزنگاه اتفاقات تاریخی است؛ اتفاقاتی که حافظه ی تاریخی مردم بر اثر مواجهه با آن ها رشد پیدا می کند. بنابراین انقلاب اسلامی که انباشتی از تجربیات است، استعداد ورود به حوزه ی تمدن را دارد.

 

از آنجا که انقلاب اسلامی برآمده از تاریخ است، عین "خودآگاهی تاریخی" است. انقلاب نتیجه ی چند قرن مبارزه، پیروزی و شکست و تجربه تاریخی است؛ این انقلاب است که "خودآگاهی" می آورد.

 

خودآگاهی تاریخی امری دیرزا و دیرپاست. برای خودآگاهی راه درازی را باید طی کرد تا چشم یک ملت نسبت به گذشته تاریخی اش بینا شود. خودآگاهی همانطور که دیرزاست، دیرپا هم هست و اگر ایجاد بشود و ملتی بفهمد کجای تاریخ ایستاده است، دیگر این جایگاه را به راحتی از دست نخواهد داد.

 

شما ببینید مردم ما چقدر زیر فشار و تحریم هستند، ولی از همین مردم بپرسید حاضرید این تحریم برداشته شود ولی دوباره زور آمریکا روی سر شما باشد و برایتان خط و نشان بکشد؟ مردم حاضر نیستند؛ چون ما ملتی هستیم که یک بار طعم آزادی را چشیده ایم؛ انقلاب اسلامی به دلیل اینکه برآیند ده ها جنبش و نهضت تاریخی در 300 سال اخیر است، به انبانی از تجربیات و ایجابیات تبدیل شده که می تواند به ما خودآگاهی تاریخی بدهد. این خودآگاهی به ما ظرفیت مقاومت و عزت می بخشد.

 

 

3. رهبری ویژه:

ظرفیت رهبری ویژه باعث می شود تا جنبش، نهضت و انقلاب ارتقا کیفی پیدا کند. انقلاب اسلامی با رهبری شخصی به وجود آمده است که به لحاظ شخصی و تاریخی مستجمع صفات رهبران پیش از خودش است. حضرت امام(ره) که انقلاب را مدیریت می کند، تجربه ی مدیران و رهبران پیش از خودش را در اختیار دارد.

 

امام نسخه بعدی علمای ماقبل خودش بود؛ الگوی امام، یک نسخه بالاتر از الگوی علمای سابق بود و این الگوی ویژه که ولایت فقیه است، مستجمع همه الگو های سابق بود. راه امام در تداوم خط و راه علمای پیش از خودش بوده است. این رهبری ویژه، ظرفیت ورود به عرصه ی تمدن سازی را برای ما ایجاد کرده است.

 

بعد از حضرت امام(ره)، مقام معظم رهبری نیز یک ظرفیت ویژه است. رهبر انقلاب روشی در پیش گرفتند که ظرفیت نزدیکتری برای نیل به تمدن دارد و آن ظرفیت استحصال عقول جمعی است.

حضرت امام، ده سال رهبری جامعه ایران را بر عده داشته است ولی الگوی امام یگ الگوی منولوگ است و این الگو تا حدی جواب می دهد؛ حالا رهبرانقلاب روشی را در پیش گرفته است که طلبه و دانشجو و دانش آموز و استاد می آیند و صحبت می کنند و حضرت آقا به صحبت همه این افراد گوش می دهند و نوشته برمی دارند. این ها را در منظومه فکری شان پردازش می کنند و بعد از مدتی چند مفهوم جدید بیان می کنند. حضرت آقا، در این روش استحصال عقول جمعی می کنند و یک خرد جمعی را رقم می زنند که ظرفیت نزدیکتری برای نیل به تمدن دارد.

 

نقش "ولی" در جامعه همچون نخ تسبیح است و کارویژه رهبری این است که به جامعه انسجام می دهد. تمدن نیاز به انسجام دارد و ما تا زمانی که پراکنده باشیم، نمی توانیم تمدن بسازیم. کارکرد رهبری این است که جامعه را منسجم می کند و کثرات را در خودش حل می کند؛ محوریت پیدا می کند و عبور از گردنه ها را مدیریت می کند و به ما استعداد و امکان ورود به حوزه ی تمدن می دهد.

کلمات کلیدی

  • 1 0

    حیف،حیف ازین جلسه که 20 نفربیشترمخاطب نداشت...
    دل آدم به درد میومد...

ارسال نظر

تریبون