تاریخ خبر: کد خبر: 8981

روایت حضور رهبر انقلاب در منزل شهیدان مدافع حرم جواد جهانی و محمد اسدی

مادر شهید اسدی: دیدار با رهبر را از فرزند شهیدم خواستم

ا آن روز مسئولان زیادی به خانه ما آمده بودند اما حضور چندین نفر همچنین چند عکاس و فیلمبردار طبیعی نبود ،به شوخی گفتم :«راستش را به ما بگویید. نکند قرار است آقا به خانه ما بیایند؟»چند نفر از همراهان مقام معظم رهبری که زودتر به خانه ما آمده بودند لبخندی زدند و گفتند«بله ،تا چند دقیقه دیگر حضرت آقا به منزل شما می آیند.»

مادر شهید اسدی: دیدار با رهبر را از فرزند شهیدم خواستم

به گزارش «قاصدنیوز» به نقل از خراسان، دیدار با خانواده شهدا و حضور در منازل آنها از سال های دور تا امروز از جمله برنامه هایی است که رهبر معظم انقلاب همواره به آن توجه ویژه ای داشته اند. ایشان در شمار این دیدارهایشان طی روزهای گذشته  به دیدار خانواده معظم شهیدان مشهدی مدافع حرم «شهید جاوید الاثر محمد اسدی و شهید جواد جهانی «رفتند و  از آن ها تفقد کردند.شهید محمد اسدی با نام جهادی غلام عباس جانشین محور  و فرمانده گردان  بود و در  روز اول ماه مبارک رمضان سال 94در منطقه خلصه در جنوب حلب کشور سوریه به شهادت رسید. شهید جواد جهانی نیز مسئول اطلاعات تیپ یک لشکر فاطمیون بود که آذرماه 95 در حومه حلب به شهادت رسید. ما پس از این دیدار به سراغ خانواده شهیدان رفتیم و شرح این دیدار را با آن ها به گفت و گو نشستیم. پدرو مادر و برادر شهید محمد اسدی در این گفت وگوبا ذوق  وشوق شرح این دیدار می کنند. گفت و گوی ما با خانواده شهید جهانی اما به دلیل سفر ایشان به روزهای آینده موکول شد.

 

در ادامه روایت برادر ،پدر و مادر شهید جاوید الاثرمحمد اسدی را از جزئیات این دیدار می خوانید.

 

آرزویی که برآورده شد

علی اسدی برادر شهید محمد اسدی می گوید :سه شنبه بعد از ظهر بود که دونفر به منزلمان آمدند و خبر از حضور چند تن از مسئولان   برای دیدار با خانواده ما دادند و قرار گذاشتند که فردای آن روز بعد از نماز مغرب و عشا به خانه پدر و مادر شهید بیایند. آن روز من رو به آن دو نفر گفتم ،ما یک آرزوی بزرگ داریم و آن هم دیدار مقام معظم رهبری است . اگر امکان دارد شرایطی را فراهم کنید  تا ما به همراه خانواده های مدافع حرمی که برای دیدار با آقا می روند به تهران برویم و با ایشان دیدار کنیم .آنها هم لبخندی زدند و گفتند صحبت های شما را به گوش مسئولان این کار می رسانیم  . بعد هم از خانه ما رفتند و قرار شد فردای آن روز به همراه چند تن از مسئولان به خانه ما بیایند».

 

برادر شهید اسدی لحظه ای مکث می کند و می گوید:

« لحظه موعود فرا رسید .بعد از نماز مغرب و عشا بود که آن دو نفر به همراه چند نفر دیگر وارد خانه شدند و گفتند «تا چند لحظه دیگر مسئولانی که قرار بوده بیایند از راه می رسند .»

 

تا آن روز مسئولان زیادی به خانه ما آمده بودند اما حضور چندین نفر همچنین چند عکاس و فیلمبردار طبیعی نبود ،به شوخی گفتم :«راستش را به ما بگویید. نکند قرار است آقا به خانه ما بیایند؟»چند نفر از همراهان مقام معظم رهبری که زودتر به خانه ما آمده بودند لبخندی زدند و گفتند«بله ،تا چند دقیقه دیگر حضرت آقا به منزل شما می آیند.»

 

به محض شنیدن این حرف، من ،پدر و مادرم و خواهر و برادرهایم شوکه شدیم .الان هم که دارم ماجرا را برای شما تعریف می کنم بعد از گذشت چند روز،هنوز باورم نمی شود که به بزرگترین آرزوی زندگی مان رسیده ایم.»علی می گوید :« قلب من و همه خانواده به شدت می تپید و سر از پا نمی شناختیم ،بالاخره لحظه دیدار رسید و حضرت آقا وارد منزل ما شدند،تا آن روز صحبت های زیادی درمورد ابهت آقا شنیده بودیم ،اما این بار این ابهت همراه با اقتدار و مهربانی  را با چشم خودم می دیدم.از در وارد شدند در میان بهت ما با پدر و مادرم احوالپرسی کردند ،من جلو رفتم ،انگار خواب می دیدم دست حضرت آقا را بوسیدم و گفتم:«حضرت آقا ،برادر شهیدم  ارادت زیادی به شما داشت و همیشه دوست داشت دست شمارا ببوسد که بوسیدن دست شما نصیب محمد نشد .محمد همیشه در عکس های شما دستتان را می بوسیدند و من به نیابت از برادر شهیدم دست شما را دوباره می بوسم .»

 

از علی در مورد صحبت هایی که آنجا رد و بدل شد می پرسم،  او می گوید :«من محو هیبت و اقتدارو چهره مهربان حضرت آقا شده بودم و آقا در مورد مقام شهدای حرم و از مقام شهدا و خانواده های شهدا مطالبی را فرمودند.»

 

دیدار با رهبر را از فرزند شهیدم خواستم

چند هفته پیش برای گفت و گو با خانواده شهید اسدی به منزل پدر شهید رفته بودم. یادم می آید آن روز مادر شهید در لحظه لحظه صحبت هایش از دلتنگی هایش می گفت و اشک می ریخت اما این بار لحنش با آن روز متفاوت بود . خوشحالی عجیبی در صدایش موج می زد. درباره لحظه دیدار با مقام معظم رهبری از مادر شهید می پر سم.  خانم عبداللهی می گوید:« چند وقت پیش که در شبکه خراسان  میهمان برنامه «سفره های همدلی «بودیم بعد از تمام شدن برنامه تازه یادم آمد که قصد داشته ام از طریق این برنامه از مسئولان بخواهم که ما را به دیدار رهبر ببرند. بعد از این برنامه موضوع را به مسئولان این برنامه گفتم و از آنها خواستم  که این پیام من را به طریقی به گوش مسئولان برسانند. یکی از مسئولان این برنامه گفت :« ما تلاشمان را می کنیم ،شما هم از شهیدتان بخواهید حتما این دیدار نصیبتان می شود». من از آن روز چند بار از پسرم خواستم اما انتظار نداشتم که به این زودی این دیدار نصیب مان شود.(مکثی می کند و با شور و حرارتی که در صدایش موج می زند ادامه می دهد) وقتی آقا وارد منزلمان شدند با لحنی خودمانی به ایشان خوش آمد گویی کردم.حضرت آقا در آن دیدار رو به ما گفت:

«خانواده شهدای مدافع حرم جواهرند و قدرشان را باید مسئولان  بدانند». از روزی که ایشان به خانه ما آمدند آرامش جای بی قراری ها و اشک ها و دلتنگی هایم را گرفت .آن شب تا صبح از خوشحالی خوابم نبرد.

 

با دیدن رهبری دردهایم را فراموش کردم

حاج آقا اسدی پدر شهید محمد مدتی پیش عمل قلب باز انجام داده و بعد از آن ،چندعمل سنگین دیگر داشته است .او هم درباره این دیدار می گوید  :«همه ما دیدار با مقام معظم رهبری را از شهیدمان خواستیم و من معتقدم با دعای محمد این آرزوی ما برآورده شد.»این پدر شهید ادامه می دهد:«به محض حضور آقا تمام دردهایم را فراموش کردم.از همه اعضای خانواده سوال هایی کردند.

 

وقتی به پسر کوچکم رسیدند پسرم که طلبه است گفت :« من دوست دارم برای دفاع به سوریه بروم. به همین خاطر یک سال می شود که تحصیل را رها کرده ام».   آقا در جواب ایشان گفتند:«شما به درستان ادامه بدهید چون کشور به حضور شما نیازدارد».ما آن شب یکسره اشک شوق می ریختیم و از آن روز به بعد آرامش عجیبی در خانه ماست.

کلمات کلیدی

ارسال نظر

تریبون