- السلطان علی بن موسی الرضا (ع)؛ این هنوز یکی از پرکاربردترین اوصاف امام رضا (ع) است و برای خیلی از گوشها طنینی خوش دارد. اما آیا امام رضا (ع) سلطان است؟!
- 2500 سال حاکمیت نظام شاهنشاهی بر ایران، گفتمان «شاه - رعیت» را در ذهنها رسوب داده و بر ادبیات آیینیمان نیز تحمیل کرده است. اشعار سنتی ما سرشار از مفاهیم تقدیسشده ی سلطان و خسرو و شاه و شهریار است. اهالی تصوف این سرزمین نیز کوشیدند بهجای ستیزه کردن با شاهان، آن مقام هیبتمند و دور از دسترس را که عوام برای «شاه» قائل بودند دستاویز قرار دهند و این وصف را در معرفی انسان کامل مورد نظر خود به کار گیرند. از کاملان حقیقی همچون ائمه اطهار گرفته تا آن جماعت صوفی «درویش!»صفت که از خود مجذوبعلیشاهها و نورعلیشاهها ساختند!
- جریان غلوّ نیز -که بارها از سوی ائمه درباره آن هشدار داده شده- اگر نتوانست تصور کبریای الاهی برای ائمه را به ما بباورانَد، لااقل کمک کرد تا اذهان سنتی، کبریای دروغین شاه و خواری متقابل رعیت را تعبیری مناسب برای اظهار خاکساری اغراق شده اما شیرین و صوفیانه خود در برابر مقام شامخ ائمه اطهار بیابند.
- در این میان بسیاری از اهل تدین نیز سالها امام زمان (عج) و امام رضا (ع) را شاه خواندند، شاید تا بگویند سلطان واقعی در نظر آنان کسانی برتر از شاهان ستمگر دورانند. غافل از آن که دارند مصادیق شاهنشاهی را ذیل مفهوم آن به نقد میکشند و این گونه همچنان تقدس ذاتی این مفهوم را تثبیت میکنند!
- عالمان دینی نیز در طول قرنها، یا برای حفظ مرزهای اسلام یا از سر تقیه و یا به هر دلیل دیگری، ناچار با شاهان مدارا کردند و فرصت تشریح نسبت امام و امت را بهجای «شاه و رعیت» نیافتند. تا جایی که میرزای نائینی هم در کتاب تنبیه الامة خود، پیش از آن که امت را متنبه این نظام مترقی کند، خود را با تمسّک به نوعی واقعگرایی، از تشریح نظریه ولایت فقیه معذور داشته و علیالبدل، از نظام سلطنت مشروطه در برابر استبداد سلطانی دفاع کرد.
- اما سرانجام این امام خمینی بود که شجاعانه، سلطنت را در مفهوم و مصداق زیر سوال برد و در گفتارهای ولایت فقیه خود نشان داد یکی دو حدیث مانند «السلطان ظل الله» (شاه سایه خداست!) نیز از نظر علمی بیاعتبار و حتی احتمالاً ساختگیاند.
- همو بود که در معرفی اسلام_ناب محمدی (ص)، عاشورا را چنین تفسیر کرد: «خطای یزید این نبود که سیدالشهدا را کشته، این یکی از خطاهای کوچکش بود، خطای بزرگ این بود که اسلام را وارونهاش کرده بودند...» (صحیفه نور، ۸: ۵۲۶) و «خطری که اینها داشتند این بود که اسلام را به صورت سلطنت در میخواستند بیاورند... این خطر را سیدالشهداء دفع کرد...» (صحیفه نور، ۷: ۳۷ و ۱۷: ۵۸).
- انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی، مرگ بر شاه را عملی کرد و نظام امت و امامت را در قالب جمهوری اسلامی محقق ساخت. این تحول در ادبیات آیینی ما نیز منعکس شد. از خاطرات منتشرشده استاد سیدرضا مؤید است که در ایام انقلاب، بههمراه جمعی از اهالی شعر آیینی عزم کرده بودند دیگر از القاب شاه و سلطان برای مدح ائمه علیهم السلام بهره نبرند.
- آری در صدر انقلاب، مفهوم شاه منفور بود اما در گذر زمان، دوباره نگین ادبیات آیینی و رضوی ما دوباره این شد که: آمدم ای شاه، پناهم بده...!
- فراموش نکنیم همنشینی امام رضا (ع) با غلامان، تواضعش در کلام و رفتار، سادگیاش در اقامه نماز عید فطر و... از امامت او نشان داشت و از سلطنتش نه! و از همه مهمتر آن که مقام والای امام یعنی پیشوا و جلودار امت و خلیفه خدا بر زمین، برتر و عمیقتر از آن است که با نام پوچ شاه وصف شود.
- در مقابل مفهوم سلطان -این طبل پرطمطراق اما توخالی- یادمان باشد که بهقول خود امام رضا (ع)، «امام، دوستی همدل، پدری دلسوز و برادری تنی است» که می توان همرنگ و همراه او شد. اگر از چنین الگویی که رئوف است، عالم آل محمد (ص) است و در راه دینداری خود مجاهدی صدّیق و شهید و بهتعبیر رهبر انقلاب اهل مبارزه خستگیناپذیر است، غافل شویم، در معرفی هر چه بیشتر او به عموم مذاهب_اسلامی -که از محبان اویند- و نیز سایر «من فوق الارض» نیز ناتوان خواهیم بود.
- خلاصه، هرچند نام شاه و سلطان، تقدس احساسبرانگیزی یافته، اما فریب احساسات سنتی مقدسمآبانه را نباید خورد. به قول امام خمینی: «باید سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام محمدی (ص) برسیم. و امروز غریبترین چیزها در دنیا همین اسلام است و نجات آن قربانی میخواهد و دعا کنید من نیز یکی از قربانیهای آن شوم» (صحیفه امام، ۲۱: ۱۶۰). پس باید چندباره تردید کرد و پرسید: آیا از غربت این امام مظلوم، یکی همین نیست که او را شاه مینامیم؟
منبع: کانال تلگرام شخصی
http://www.ghasednoor.ir/fa/tiny/news-8400
ارسال نظر