تاریخ خبر: کد خبر: 9089

نم‌نم بارون؛ یادداشت شهردار سابق مشهد

به قلم: سید صولت مرتضوی، شهردار سابق مشهدمقدس

نم‌نم بارون؛ یادداشت شهردار سابق مشهد

بعد از خاتمه مأموریتم در شهر بهشت بعنوان خادم مردم مشهد مقدس، کمتر توفیق یار می شد تا از نزدیک محضر خورشد عالمتاب امام مهربانی ها را درک نمایم، پنج شنبه 10 اسفند فرصتی پیش آمد تا به منظور شرکت در جلسه ای کاری مجدداً دیدگانم منور به گنبد رضوی گردد.

توگویی – همه چیز دست بدست هم داده بود تا این سفر از سایر سفرها متفاوت باشد حرکت به موقع از منزل ، اقامه نماز صبح در فرودگاه (صف طولانی مسافران در اول وقت برای ورود به نمازخانه فرودگاه تماشائی بود) پرواز سر وقت انجام شد و آرامشی خاص در هواپیما حکم فرما بود.

من روی صندلی K- 11 ایر باس 310 بغل پنجره نشسته بودم. (مشاهده ابرهای متراکم از نیمه های راه امید بخش بود، پرواز به موقع نشست.)

آقایان محسن هاشمی، میرلوحی و رسولی و تعدادی دیگر از اعضاء شورای شهر تهران چند صندلی جلوتر نشسته بودند.

اما در این پرواز برخلاف سایر پروازها مسافران را از درب عقب پیاده کردند در راهرو هواپیما خوش و بشی با آقای میرلوحی و محسن هاشمی داشتم ، با آقا محسن در خصوص بدهی بنیاد بیماریهای خاص به موقوفات تهران گپ گفتی داشتم ایشان فرمودند موضوع را آقا محمد هاشمی پیگیری می کند، از پلکان که پائین آمدم ، چند دستگاه وٓن از پاویون برای انتقال مهمانان پیش بینی شده بود، بعضی از اعضاء شواری شهر مشهد را دیدم که در استقبال میهمانان حضور داشتند، البته از دور جناب شهردار  راهم رؤیت کردم، دستی تکان دادم ظاهراً ایشان متوجه نشد از پای پله مسیرمان با آقایان جدا شد، آنها بطرف ون و پاویون و من بطرف اتوبوس و سالن عمومی .

هوای معطر بهاری ، نم نم باران ، آرامش مسافران ، نظافت ، سالن های فرودگاه، شادابی مردم ، طراوات روح بخشی را بشارت می داد، جلوی سالن خروجی ، کنار خط عابر پیاده زیر باران  ایستاده بودم، کاروان مهمانان جناب شهردار که پیشاپیش آنها ، پژوی نوک مدادی راهنما – چهار چراغ زنان حرکت می کرد و بعد از آن ماشین مشکی رنگ و شیشه دودی جناب شهردار در حال حرکت بود گرچه از بیرون قادر نبودیم سرنشینان و راننده را شناسائی کنم اما از نیش ترمزی که زد، تو گوئی می خواست چاق سلامتی با من داشته باشد احساس کردم راننده ماشین کوکبی است شاید می خواست مثلاً تعارفی بزند اما نمی دانم چی شد گازش را گرفت.

کوکبی راننده منظم شوخ طبع و اندازه نگهداری بود او می گفت در شهرداری با هفت هشت شهردار کار کردم از همه وصف خیری داشت اولا که من شهردار شدم سعی می کرد ارتباطش را با مهندس پژمان پنهان کند اما وقتی ملتفت شد من به آدمهای وفادار احترام می گذارم هر از چند گاهی از محسنات پژمان برام تعریف می کرد.

من بهش می گفتم تو چند تا شهردار را تشیع جنازه کردی او میگفت حاج آقا دور از جون  شما هفت تا ، بالاخره چرخ روزگار طوری چرخید و ما را هم تشیع کرد. وارد شهر شدم، ایستگاه قطار شهری فرودگاه، پارک بانوان ریحانه، پارک غدیر، طراوت بهاری و زیبایی بلوار فرودگاه، نظافت شهر، بر خوشحالیم افزود. سفر لذت بخشی بود، ابرهای متراکم در آسمان، بارش باران، سیرآب شدن سرزمین تشنه مشهد، چندین ملاقات کاری، شرکت در مراسم جشن ازدواج ششصد زوج دانشجو، زیارت مرقد امام رئوف و شرکت در نماز جمعه همه از خوشی های این سفر بودند، اما آنچه موجب نگرانیم بود خلوتی مغازه های منتهی به حرم و خیابان امام رضا و شیرازی بود. امید است با ایجاد رونق در کشور در آستانه سال جدید قلب همه مردم مشهد، شاد و سالی سرشار از زیبائی ها داشته باشند. انشاالله . . .

 

کلمات کلیدی

ارسال نظر

تریبون