تاریخ خبر: کد خبر: 606

حماسه غواصان گردان یاسین از زبان علیرضا دلبریان و حجت الاسلام انجوی نژاد

به گزارش قاصدنیوز به نقل از ایکنا و صبح توس، پنجمین نشست «بازخوانی حماسه غواصان هشت سال دفاع مقدس» از سلسله نشست‌های بزم اندیشه به‌مناسبت سالروز شهادت شهید جلیل محدثی‌فر، شامگاه اول تیرماه در سالن همایش مؤسسه خدمات مشاوره‌ای، جوانان و پژوهش‌های اجتماعی آستان قدس رضوی برگزار شد.

 

در ابتدای این نشست رضا خوراکیان، مدیرعامل مؤسسه خدمات مشاوره‌ای، جوانان و پژوهش‌های اجتماعی آستان قدس رضوی عنوان کرد: هر چند شاید امروز مثل گذشته مسیر شهادت برای همه باز نباشد اما شهادت لحظه آغازی بود از مدل زندگی و انتخاب‌ها که صحنه آخر آن به شهادت منجر می‌شد.

 

علیرضا دلبریان، روای هشت سال دفاع مقدس و از رزمندگان جنگ تحمیلی به عنوان سخنران بعدی این همایش با بیان این که اخلاق کاربردی، مهم‌ترین نقطه قوت شهید محدثی‌فر بود، اظهار کرد: شهید محدثی‌فر کف عبادت بود و آنچه مهم است اخلاق علمی و کاربردی ایشان است.

*   *   *

در این برنامه رزمندگانی که حالا گرد پیری روی چهره‌شان نشسته بود با همان شور و انرژی جوانی خاطرات تخل و شیرینی را از آن روزهای حماسه‌‍ آفرین نقل کردند و اشک‌ها و لبخندهایی را بر گونه‌ی حضار نشاندند. در ادامه به بخش‌هایی از این خاطرات اشاره می‌شود:

 

واحد تخریب؛ آچار فرانسه جبهه

علیرضا دلبریان: ما رزمندگان در گردان یاسین هر روز یک کار انجام می‌دادیم؛ روزی جزو پیاده نظام بودیم، روزی غواص، روزی اطلاعات عملیات و غیره؛ یکبار به سردار قاآنی که آن روزها مربی ما بود گفتم، «آخر ما نفهمیدیم در اینجا چکاره‌ایم.» ایشان گفتند «آقای دلبریان بچه‌های تخریب در جبهه آچار فرانسه هستند» و واقعا چنین بود، بچه‌های واحد تخریب یک شرافت، شجاعت و معنویت خاصی را داشتند، آنها خود را شهید آینده می‌دانستند. هر رزمنده‌ای جرات نمی‌کرد وارد واحد تخریب شود. ما در جبهه آموزش‌های بسیار سختی می‌دیدیم، در سرمای زمستان لباس غواصی می‌پوشیدیم و وارد اروند می‌شدیم. آن روزها بدنسازی نبود، بدن‌سوزی بود. اگر آن آموزش‌های سخت و فداکاری‌ها نبود امکان نداشت رزمندگان بتوانند آن شرایط سخت عملیات را تحمل کنند. در همه جای دنیا ابتدا امکانات نظامی جلو می‌رود بعد نیروی انسانی، اما در دوران جنگ تحمیلی ابتدا رزمندگان جلو می‌رفتند و بعد شاید امکاناتی می‌رسید. اگر می‌خواستیم برای انجام دادن عملیات منتظر فراهم شدن تمام شرایط باشیم، امروز دیگر پیروز نبودیم چون شرایط مطلوب هیچگاه فراهم نمی‌شد.

 

شب‌هایی که با نماز شب، صبح می‌شد

حجت الاسلام سید محمد انجوی نژاد: خاطرم هست اولین شبی که وارد خرمشهر شدم، در خانه‌ای خرابه در خرمشهر مستقر شده بودیم. حدود ۲ ساعت به اذان صبح مانده از خواب پریدم؛ با کمال تعجب دیدم هیچکس اطرافم نیست. ابتدا خیال کردم بچه‌ها برای عملیات رفتند و من جا ماندم. بلند شدم و اطراف را سرکی کشیدم، دیدم همه بچه‌ها در یکی از اتاق‌های بزرگ آن خانه خرابه جمع شدند و همچون نماز جماعت، همه نماز شب می‌خوانند. روحانیت و معنویت عجیبی در گردان بود. رزمندگان بیماری و جراحت خود را پنهان می‌کردند تا نکند برای مداوا به پشت جبهه فرستاده شوند. زمستان بود، شهید عبودی به شدن تب کرده و زیر پتو می‌لرزید. وقتی می‌خواستم پتو را از رویش کنار بزنم اجازه نداد، با التماس گفت «دوتا کدئین برای من پیدا کن بیاور که فردا عملیات است و باید به دورن آب بروم؛ فقط به فرمانده گردان چیزی نگو که من را عقب می‌فرستد» حقیقتا اگر اعتقادات و فداکاری‌ها نبود خدا می‌داند سرنوشت جنگ چه می‌شد.

 

خطی که به خاطر رزمندگان نوجوان باید شکسته می‌شد

حجت الاسلام سید محمد انجوی: در دورانی مجبور بودیم روزانه حدود ۲۸ کیلومتر در اروند غواصی کنیم. شهید محمد رضایی فرمانده ما بود. نیمه‌ شبی از غواصی بر می‌گشتیم و در کنار ساحل بودیم؛ اصطلاحا کسی بالای سر ما نبود. یکی از دوستان که صدای خوبی نیز داشت شروع کرد به مداحی و ما هم که کفش غواصی در پا داشتیم بصورت کاملا هماهنگ پای راستمان را بلند می‌کردیم و درون آب می‌زدیم. صدای آب و مداحی آن دوست ریتم جالبی را بوجود آورده بود. خوب ما هم که در آن دوران سنی نداشتیم و همین شده بود یک بازی برای ما، ناگهان قایقی را در تاریکی دیدیم که شهید رضایی در آن بود. او تمام مدت داشت ما را می‌دید. با خود گفتیم الآن است که برای تنبیه مجبورمان کند ۱۰ یا ۱۲ کیلومتری دیگری را غواصی کنیم. اما شهید رضایی به ما هیچ چیزی نگفت، فقط از ما خواست لباس‌های غواصیمان را عوض کنیم و همراه او سوار ماشین شویم. به یکی از خیابان‌های خرمشهر بردمان که در آن گردان کوثر مستقر بود. از دور این گردان را به ما نشان داد. رزمندگان آن گردان همه نوجوان بودند بطوریکه در کل گردان شاید یک ۲۰ ساله پیدا نمی‌شد. بعد شهید رضایی روبه ما کرد و گفت «این‌ها همه دانش‌آموزانی هستند که پدر و مادرانی چشم به راه دارند. امیدشان به این است که شما خط را بشکنید تا امن وارد خاک عراق شوند. اگر نتوانید خط را بشکنید بعثی‌ها این‌ها را به گلوله می‌بندند و تکه تکه می‌کنند. حالا اگر می‌خواهید بروید بازی کنید، بروید» پس از دیدن آن گردان و آن سخنان ما به شدت منقلب شدیم از آن زمان به بعد دیگر کار غواصی را شوخی نگرفتیم.

 

ماجرای شهادت شهید محمد رضایی

علیرضا دلبریان: شهید رضایی بسیار انسان قوی، شجاع، دلیر، برنامه‌ریز و باهوش در استراتژی‌های نظامی بود. تا آخرین توان مقاومت می‌کرد و بسیاری از بعثی‌ها را به هلاکت ‌رسانده بود. این شهید بزرگوار در نهایت اسیر می‌شود. یکی از آزاده‌هایی که در اسارات همراه ایشان بود نقل می‌کند «رضایی را لو داده بودند؛ بعثی‌ها ناگهان به آسایشگاه ریختند و او را با وضعیت بدی با خود بیرون ‌بردند. ما که از پنجره آسایشگاه نظاره‌گر اتفاقات بودیم، دیدیم که او را به گوشه‌ی محوطه حیاط بردند و برای مدت طولانی با کابل و لگد زدند سپس مقدار زیادی صابون در دهان ایشان ریختند و شهیدش کردند.

 

عظمت شهید محدثی‌فر به سبب عظمت معنوی او بود

علیرضا دلبریان: عظمت شهید جلیل محدثی‌فر به سبب عظمت روحی و معنوییت او بود نه عظمت جسمی این شهید بزرگوار. جلیل فردی بود که بعد از کربلای ۴ در حالی که بسیاری از دوستان و سربازان خود را از دست داده بود، روحیه‌اش را از دست نداد و برای عملیات کربلای ۵ آماده شد. او خود را مکلف به انجام وظیفه می‌دانست نه حصول نتیجه؛ هرچند از هیچ تلاشی برای رسیدن به نتیجه دریغ نمی‌کرد. خود را تسلیم خداوند و راضی به رضای او می‌دانست. اسلام در کردار و اخلاق او تجلی یافته بود. شخصیت عجیبی داشت، اقتدار را با تواضع، جبروت را با محبت، مهربانی را در جدیت داشت. رزمندگان زیر آتش باران بعثی‌ها وقتی صدای جلیل مقدسی‌فر را با آن پارازیت بیسیم می‌شنیدیم قوت قلب پیدا می‌کردند.

کلمات کلیدی

ارسال نظر

تریبون