تاریخ خبر: کد خبر: 5162

متکدیان میلیونر در مشهد!

شاید جالب باشد هر کدام در این 4 ساعت بین 80 تا 100 هزار تومان عایدشان می شود.

به گزارش قاصدنیوز، یک دنیا تجربه می خواهد و روانشناسی که بدانی بهترین بزنگاه برای قراردادن افراد در تقاطع دلسوزی، وظیفه و عذاب وجدان کجاست و چه جایی بهتر از این جا! برای خیابان «پرستار» مشهد آن قدر گزارش درباره تمایل نداشتن پزشکان برای انتقال مطب ها به شهرک پزشکان، ازدحام و شلوغی خیابان و کمبود جای پارک و پارکینگ طبقاتی، زباله های غیر استریل و بی توجهی به تفکیک این زباله ها و زیرمیزی برخی دکترها و «پول چای» برخی منشی ها برای نوبت فروشی و ... نوشته شده که حتی تصور یک گزارش دیگر در این وادی هم ملال آور است. اما قصه این گزارش حضور تمارض کنندگانی است که در همین خیابان درآمدهای بی دردسری به جیب می زنند.

 

فقط برای کرایه شهرستان!

عصر یک روز بهاری است و از همان ابتدای ورودم به خیابان پرستار، ترافیک و ازدحام خودروها در این خیابان باریک و کم عرض خیلی ها را کلافه کرده است. هنوز 10 قدم از ورودم به خیابان پرستار نگذشته که مقابل اولین ساختمان پزشکان جلوی راهم سبز می شود و می گوید: برادر جان فقط پول برگشتنم مانده. 20 تومان، از کرمت هر چی می توانی کمک کن. چهره و لهجه اش نشان می دهد از اهالی جنوب شرق کشور است. خودش و دختر 5، 6 ساله اش لباس محلی کهنه ای پوشیده اند. ژست معصومانه ای به خود گرفته و ماهرانه کلماتی را ردیف می کند و از همسر و پسرش که منتظرش هستند، می گوید: گدا نیستم. همین 20 تومان جور بشود می روم.

 

به صورت نشسته و موهای آشفته دخترش نگاه می کنم. دخترک معصومانه نگاهم می کند. آنقدر معصومانه که یک لحظه وسوسه می شوم یک اسکناس دو هزار تومانی به او بدهم. اما به خودم نهیب می زنم و موضوع گزارش را به یاد می آورم و دست از جیبم بیرون می آورم و به راهم ادامه می دهم. ترجیح می دهم وارد یکی از داروخانه ها شوم و از آنها که شنیده ها را دیده اند بیشتر بپرسم. داروخانه دکتر ... را انتخاب می کنم و با مسئول فنی داروخانه همکلام می شوم. وی می گوید: هر کس هر ترفندی که دارد تغییرش نمی دهد و در طول سال از همان استفاده می کند، برخی می گویند پول درمان نداریم، بعضی ها پول ویزیت دکتر می خواهند یا پول درمان زن و بچه ای که مثلا در بیمارستان هستند. یکی از همین افراد را می شناسم که همیشه می گوید پسرم در بیمارستان بستری است و برای 100 هزار تومان مانده ام تا عملش کنند. او می افزاید: یکی دیگر از همین متکدیان میانسال با پسری حدودا 10 ساله می آید و آن قدر مشمئز کننده نقش بازی می کند که یک بار به او اعتراض کردم و گفتم بس کن حرف هایت تکراری شده که در جوابم گفت باید روزی 30 هزار تومان برای کرایه این بچه بپردازم. وی ادامه می دهد: سه برادر را می شناسم که بین 10 تا 15 سال دارند. هر روز عصر از ساعت 5 تا 9 شب در همین خیابان ها گدایی می کنند و آخر شب پول هایشان را می آورند و از ما اسکناس درشت می گیرند. شاید جالب باشد هر کدام در این 4 ساعت بین 80 تا 100 هزار تومان عایدشان می شود.

 

گدایی به زبان انگلیسی!

او از زن و شوهری خارجی می گوید که برای گدایی، زبان فارسی نمی دانند: هر دو انگلیسی صحبت می کنند. زن می گفت «برای برگشت به کشورمان پول بلیت نداریم، همین که جور شود می رویم.» و جالب است که سه ماه قبل از آن، درست روزی که برای تعویض پاسپورتم به اداره گذرنامه رفته بودم با همین شیوه مراجعه کنندگان را تیغ می زدند. علاوه بر اینها پسر بچه های زیادی هم هستند که دعا ، به دست مشتری هایشان می دهند و از احساسات دینی مردم سوء استفاده و گدایی می کنند. اما حرف های منشی دکتر هم در نوع خودش جالب است. وی از فوت و فن های متکدیان خیابان پرستار این گونه می گوید: بعضی ها که وارد مطب می شوند با دست بسته می آیند یا با آتلی که به دور گردنشان آویزان است. اغلب با اینکه جوان اند و مطمئنم قادر به راه رفتن هستند، یکی دو نفر همراهی دارند که زیر بغلشان را می گیرند.

 

وی شیوه های ترحم انگیز آنها را نیز این گونه توضیح می دهد: معمولا نفر اول که دست یا پایش را بسته باید نشان دهد که درد زیادی دارد، بنابراین صحبت نمی کند و همراهان هم چهره غم زده ای به خود می گیرند و بهانه های مختلفی ردیف می کنند و می گویند تازه عمل کرده اما هزینه ادامه درمان را ندارد، باید عمل کند و هزینه آزمایش ها را ندارد، کارگر است و کلی هزینه درمانش شده و هیچ پولی برای کرایه خانه و هزینه های زندگی ندارد...

 

البته کلک ها به افرادی که ژست مریضی می گیرند، محدود نمی شود چنانکه یکی از اهالی می گوید: مثلا بارها اتفاق افتاده که خانمی وارد شده و گفته همسرم من را ترک کرده است و از من درخواست پول کرده یا مثلا برخی ها می گویند مسافرم و پولی برای بازگشت به شهرم ندارم. او به خاطره جالب خود در این باره نیز اشاره می کند و می گوید: دو سال قبل زن و شوهر جوانی در پارک ملت به سراغم آمدند و در حالی که نوزادی در بغل خانم بود، آقا رو به من کرد و گفت دخترم مریض است و پول دوا و درمانش را ندارم. اما از آنجا که من آدم «دیراعتمادی» هستم، کمکی به آنها نکردم. اتفاقا همین چند روز قبل در همین خیابان پرستار دیدمشان در حالی که دخترشان بزرگ شده بود اما حرف ها و شیوه پدر و مادرش برای درخواست کمک مثل قبل بود.

 

فرودگاه، راه آهن، حرم، خیابان پرستار

«سواری کرایه، سواری کرایه...» ... داد می زند و منتظر مشتری هایی است که از مطب یا داروخانه ها بیرون می آیند. به سراغش می روم و خودم را معرفی می کنم. راننده که دوازده سالی می شود در همین حوالی پرستار، عارف، محتشمی و خیابان های اطرافش مسافران را از این طرف به آن طرف شهر می برد، از گفت وگو با من درباره متکدیان این منطقه استقبال می کند. «زن و شوهری که بچه به بغل باشند و به بهانه دارو و دکتر گدایی کنند زیاد است. اینها سوژه های تازه ای نیست... » در همین حین که مشغول صحبت هستیم افسر راهنمایی و رانندگی از راه می رسد و راننده را که دوبله توقف کرده تهدید به جریمه می کند. او هم از من می خواهد ادامه گفت وگو را داخل ماشینش دنبال کنیم. سوار که می شویم استارت می زند اما ماشین پلیس که عبور می کند دوباره ماشینش را خاموش می کند و گپ و گفتمان ادامه پیدا می کند: «5 خانم سن بالا هستند که قیافه کاملا موجهی دارند و تا دلت بخواهد ملت را سرکیسه می کنند!» هنوز کلامش به آخر نرسیده که در عقب ماشینش باز می شود و پیرزنی به سرعت روی صندلی عقب می نشیند و می گوید: «برو مادر جان تو رو خدا دورم کن... » راننده هم که انگار کارش را بلد است، به قول امروزی ها «جَلدی» استارت می زند و مثل یک آرتیست حرفه ای دنده عوض می کند و با یک تیکاف شدید، ماشین از جا کنده می شود.

 

من که متحیر این رفتار شده ام بهت زده به هر دو نفر نگاه می کنم. راننده خیلی سریع و در کمتر از یک دقیقه از ابتدای عارف به محتشمی 6 می رسد و توقف می کند. پیرزن پیاده می شود و 10 هزار تومان! برای طی همین مسافت 500 متری به او می دهد. در را که می بندد و در ابتدای پیاده رو شروع به حرکت می کند، راننده می گوید: او یکی از همین افراد است.

 

با همکاری راننده و بعد از کلی چک و چانه زدن که قرار نیست اسم و آدرسی از او منتشر شود،پیرزن راضی به گفت و گو می شود و می گوید: هر روز می آیم اینجا. الان که دیدی مأموران جمع آوری گداها آمده بودند. هفته ای یکی دو بار می آیند. یک وانت دارند اما همه متکدیان آنها را می شناسند و فرار می کنند. از او درباره ساعت های حضورش در این مکان سوال می کنم که می گوید: صبح ها می روم ترمینال پروازهای خارجی فرودگاه، مسافران خارجی را خوب می توان سرکیسه کرد. ظهر می روم راه آهن، آنجا خیلی از مسافران عجله دارند و فرصتی برای چانه زدن با من ندارند و پول بیشتری می دهند، یکی دو ساعتی همانجا می مانم و می روم اطراف حرم و بعد هم از عصر می آیم اینجا. اینجا هم خیلی خوب پول می دهند.

 

«خب روزی چقدر کاسب هستی؟» اگرچه به نظر از این سوالم خوشش نیامده اما می گوید: اینجا هر شب بین 100 تا 150 هزار تومان. جاهای دیگر را هم سوال نکن. به محل قبلی برمی گردیم. اینجا خانم های جوانی هم می آیند که اصلا فکر نمی کنی گدا باشند. بیشتر دنبال سوژه‌های شهرستانی می‌گردند. سرشان را داخل خودرو می کنند و با ناله می‌گویند ما مریض داریم پول دکتر هم نداریم و پول خوبی می گیرند. به سراغ یکی از قدیمی هایی می روم که در خیابان پرستار سال های سال است همه را می شناسد. یک نگهبان ساختمان پزشکان؛ او که 15 سال نگهبان این ساختمان است، خاطرات زیادی از مواجهه با متکدیان حرفه ای دارد و می گوید: بعضی ها هستند که کلی برایت ناله می کنند اما همین که از کمک کردنت ناامید شوند و به آنها پولی ندهی لحن صحبت شان عوض می شود و شروع می کنند به بددهنی. چند نفر هم هستند که تا مدتی قبل می آمدند جلوی ساختمان ما و وقتی با آنها بحث و مشاجره می کردم از اینجا دور می شدند اما همزمان بددهنی هم می کردند. بعضی از شهرستان می آیند. چند زن و شوهر هستند که 10 روز در ماه اینجا کار می کنند و 20 روز به جاهای دیگر می روند. 7 زوج هم هستند که بچه بغل می آیند. چند جوان را هم دوست دارم باشید و ببینید چطور لباس می پوشند. فقط کاپشن چرم یکی از آنها 500 هزار تومان قیمت دارد.

 

آمار دکترهای حاذق را هم دارند

ظاهرا این ها آمار همه دکترها را هم دارند. بعضی ها آنقدر کهنه کار و ماهر شده اند که آمار تمام پزشکان حاذق را هم دارند و مثلا می دانند مطب کدام پزشک در چه ساعتی از روز شلوغ است. مثلا همین دکتر ... که یکی از پزشکان برجسته چشم است، اگر ساعت 5 بعد از ظهر دم مطبش باشید می بینید در فاصله هایی مشخص ایستاده اند و هر کدام با ترفند خودشان جلو می آیند. البته خیلی هم رفتار غیرحرفه ای ندارند که بیماران و همراهانشان شک کنند و پولی به آنها ندهند. اگر یکی جلو رفت و پول گرفت بقیه سراغ بیماران دیگر می روند. به عبارت بهتر در کار هم به صورت حرفه ای هوای هم را دارند.

 

منبع: خراسان

کلمات کلیدی

ارسال نظر

تریبون