تاریخ خبر: کد خبر: 8332

چند نکته تاریخی پیرامون تغییر نام باشگاه ابومسلم

به قلم: محمد باقری، دانشجو کارشناسی ارشد تاریخ تشیع دانشگاه فردوسی مشهد

چند نکته تاریخی پیرامون تغییر نام باشگاه ابومسلم
بنده سه سال است که درباره ابومسلم خراسانی و دعوت عباسیان و کیسانیه تحقیقات مفصلی را انجام می دهم و در حال نگارش کتابی درباره ابومسلم خراسانی می باشم که ان شاء جامع ترین کتابی خواهد بود که تاکنون درباره ابومسلم خراسانی نوشته شده است. اینکه می خواهند نام تیم ابومسلم را تغییر دهند به نظر بنده بسیار نیکوست چرا ابومسلم نه نماد ایران است و نه نماد اسلام و نه یکی از چهره هایی که موجب افتخار ایران و اسلام باشد.
 
در این نوشتار قصد بیان مطالب مفصل و بسیار ریز درباره زندگانی ابومسلم را ندارم بلکه صرفا به ذکر چند نکته درباره ابومسلم که مربوط به تغییر نام باشگاه ابومسلم می باشد پرداخته خواهد شد.
 
 
یک. چرایی رنگ سیاه
عباسیان هنگامی که دعوت خود را علنی کردند برای تمایز قائل شدن آنان با دیگر گروه ها رنگ سیاه را برای خود برگزیدند و این کار را اولین بار ابومسلم در خراسان انجام داد چرا که در خراسان حرکت آنان نُضج گرفته بود. درباره اینکه عباسیان چرا رنگ سیاه را برگزیدند تاکنون از سوی مورخان دلایل بسیاری ذکر شده است و بنده تاکنون سی و دو نظرگاه را نوشته ام به نظر بنده اکثر این دلایل درست است اما جامع و مانع نیستند برای مثال عرض می کنم یکی از دلایلی که برای سیاه پوشی عباسیان ذکر شده سوگواری آنان در شهادت یحیی بن زید (ع) می باشد. اما باید گفت که عباسیان در زمانی که قیام یحیی و پدرش زید (ع) رخ می داد نه تنها هیچ کاری نکردند بلکه به هواداران خود می گفتند که در خانه های خود بنشینید و در این قیام ها شرکت نکنید اما زمانی که خودشان قیام کردند برای اینکه از احساسات مردم هواخواه یحیی (ع) استفاده کنند خود را خونخواه یحیی (ع) جلوه دادند.
 
اما به نظر بنده علت اصلی که عباسیان رنگ سیاه را برگزیدند به خاطر اینکه در سوگ محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، پدر خلفای عباسی نشسته بودند که چندی پیش فوت کرده بود. توضیح دارد اینکه عباسیان از سال ها قبل در خراسان شروع به دعوت پنهانی کرده بودند و هرگاه مردم می پرسیدند که شما برای که دعوت می کنید و امام و مقتدای شما کیست آنها به ذکر شعار مبهم «الرضا من آل محمد» می پرداختند. این شعار قرن هاست که در بسیاری از قیام ها استفاده می شود حتی همین الان شعار انصار الله یمن همین است. این کار معلول چند علت است:
 
یکی اینکه هنوز قیام آن ها پیروز نشده است و امکان دستگیری و قتل رهبر آنان از سوی قدرت حاکم وجود دارد و دیگر اینکه به وسیله این شعار مبهم که به معنای این است کسی که از خاندان پیامبر (ص) باشد و مورد تایید همگان باشد یعنی مشروعیت وی در قبال این است که همه مردم وی را تایید کنند و اگر همگان وی را تایید نکنند وی نباید حکومت کند و این در برابر نص شیعه است که امام، امام است ولو اینکه در زندان باشد و یا اینکه اکثریت از وی روی برگردانند و خانه نشین شود.
 
عباسیان چنانچه از این شعار مبهم مقصودشان ابراهیم برادر بزرگتر سفاح و منصور بود که در زندان امویان کشته شد و بعد از او هم مقصودشان سفاح و منصور عباسی بوده است قطعا مقصودشان از سیاه پوشی سوگواری برای محمد بن علی و بعدها پسرش ابراهیم بوده است.
 
ذکر این نکته نیز جالب است تنها قیام و نظامی که رنگ سیاه را به طور گسترده رنگ رسمی خود کردند عباسیان بودند و هیچ گروهی بعدها این رنگ را برای خود انتخاب نکردند.
 
دو. چرا خراسانیان به دعوت عباسیان لبیک گفتند؟
در این باره مورخان نظرات متفاوت بسیاری گفته اند اما به نظر بنده بسیاری از نظرات آنان اشتباه است و یا اینکه جامع و مانع نیست. به نظر بنده علت العللی که عباسیان خراسان را به عنوان مرکز تبلیغی دعوت خود  انتخاب کرده بودند سیاست های غلط و بسیار خصمانه امویان در خراسان بود بخصوص سیاست های اقتصادی آنان که موجب شده بود ظلم های زیادی بر مردم خراسان بزرگ بشود. ظلمی که امویان به خراسانی ها کردند بیش از سایر نقاطی بوده است که بر آنان حکومت می کرده اند و این ظلم موجب شده بود که خراسانی های آن روزگار بیش از هرجای دیگری آمادگی برای قیام علیه امویان را داشته باشند.
 
آنان به دنبال رهایی از وضع موجود بودند و به هر قیامی لبیک می گفتند و خراسان در عصر امویان مملو از قیام است قیام حارث بن سُرَیج که یازده سال طول کشید و قیام جُدَیع کرمانی تایید همین معناست. چنانچه اندکی پس از پیروزی عباسیان هنگامی که دیدند عباسیان به خواسته های آنان توجهی ندارند و آنان را بازی داده اند و از شوری که در خراسانیان علیه امویان داشته اند استفاده ابزاری کرده اند برای پیروزی قیان خودشان. قیام خراسانیان علیه عباسیان شکل گرفت و خراسان هیچ گاه آرام نگرفت و سراسر قیام بود نظیر قیام شریک بن شیخ مهری که سبقه شیعی هم داشت و قیام های سندباد و استادسیس و مقنّع و... که در نهایت به تشکیل دولت طاهریان و سامانیان و قراختاییان انجامید.
 
 
سه. نسبت سیاهجامگان با اهل بیت (ع)
محمد بن علی بن عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب معتقد بوده است که وی وصی پیامبر (ع) و بسیاری از گروه های شیعه را نیز فریب داد و از سال صد هجری قمری شبکه دعوت تشکیل داد. وی در روستایی به نام «حُمَیمه» در شام زندگی می کرد و مرکز تبلیغی خود را در کوفه قرار داد اما در کوفه نتوانستند هواداران خاصی بیابند. دلیل آن هم این بود که کوفه شهری شیعی بوده است و همواره از اهل بیت پیامبر (ص) حمایت می کردند. پس از آن داعیان عباسی به آسیب شناسی نقاط مختلف جهان اسلام روی می آوردند و دریافتند که خراسان بهترین نقطه برای دعوت آنان است به جهت مسائلی که ذکر شد.
 
آنان از سال 102 قمری تا سال 128 قمری که ابومسلم به خراسان می رود تمرکز دعوت خود را در خراسان قرار می دهند و سال ها به جمع آوری نیرو و هوادار می پردازند اما به هیچ کدامشان نمی گفته اند که رهبر و پیشوای آنان کیست و پنهان داشتن هویت امامشان جز اصلی ترین برنامه های دعوت بوده است. و تا زمانی که قیام آنان در سال 132 قمری در کوفه پیروز نشده بود نامی از امامشان نمی بردند.
 
بسیاری از افرادی که به سیاهجامگان پیوستند نمی دانستند که دارند برای چه کسی کار می کنند و پس از نابودی امویان چه کسی خلیفه خواهد شد. آنان به دنبال رهایی از وضع موجود بوده اند و برای این کار با هر کسی همکاری می کردند و داعیان آنان هم نمی گفتند که رهبرشان کیست. پس از اینکه در مسجد کوفه اعلام شد که ابوالعباس سفّاح خلیفه جدید جهان اسلام است و وی از نسل عباس، عموی پیامبر (ص)، است سیاهجامگان با وی به عنوان خلیفه بیعت کردند.
 
امام شیعه در زمان قیام عباسیان، امام صادق (ع)، بوده است و هیچ گزارشی از پیوند سیاهجامگان با ایشان گزارش نشده است و تنها گزارشی که در این باره است نامه ابوسلمه خلّال داعی الدعات عباسی (فردی که از ابومسلم خراسانی هم بالاتر و مهم تر بوده است) می باشد که بنده در مقاله ای مفصل به رد این نامه نگاری پرداخته ام و اگر هم این نامه نگاری را قبول کنیم از جانب خودش بوده است و کاملا شخصی بوده است که سرانجام عباسیان به اتهام همین نامه نگاری وی را به قتل رساندند. هیچ گونه پیوندی بین سیاهجامگان یا بهتر است بگوییم عباسیان با اهل بیت (ع) وجود نداشته است. (درباره نسبت ابومسلم با اهل بیت در بخش بعد توضیح داده خواهد شد).
 
چهار. جایگاه ابومسلم در دعوت عباسی
درباره اینکه ابومسلم قبل از اینکه به دعوت عباسیان بپیوندد چه می کرده است و در کجا زندگی می کرده است در میان مورخان اختلاف نظر بسیاری است که بحث درباره این موضوع خارج از حوزه پژوهش حاضر می باشد. آن بخشی که به موضوع این پژوهش مربوط است این است که ابومسلم در کوفه با عباسیان پیوند می خورد و چون مردی با استعداد و کاردان در عین حال گمنام بوده است عباسیان وی را جذب می کنند و چند سال در شبکه دعوت عباسیان فعالیت می کند. 
 
پس از اینکه عباسیان تصمیم می گیرند که دعوت خود را علنی کنند و به نظامی به مبارزه علیه امویان بپردازند امام عباسیان ابومسلم را به عنوان رییس داعیان خراسان بر می گزیند و به وی اختیارات تام می دهد. در خراسان فردی به نام «سلیمان بن کُثَیر» رییس داعیان بوده است اما به علت کهولت سن مناسب برای رهبری عملیات نظامی نبوده است.
 
ابومسلم در سال 128 قمری به خراسان می رود و تا سال 130 قمری موفق می شود که خراسان را یکپارچه تحت کنترل عباسیان درآورد و پس از آن هم تا زمانی که زنده بود به سرکوبی قیام هایی که علیه وی صورت می گرفت پرداخت.
 
 
پنج. نسبت ابومسلم با شیعه و جایگاه وی در تاریخ
عباسیان نظیر همه انقلاب های جهان در مرحله دعوت از همه گروه ها استفاده می کنند و وقتی که قیامشان پیروز شد به تصفیه عناصر انقلاب می پردازند و عباسیان از پیش از پیروزی دعوتشان شروع به تصفیه عناصری که فکر می کردند روزی برای آنان مزاحمتی ایجاد کنند پرداختند نظیر قتل «قحطبه بن شَبیب» و بعد از پیروزی قیامشان و استقرار دولتشان خودشان در کوفه این کار مستقیماً انجام می دادند نظیر قتل ابوسلمه خلّال و ابوحمید سمرقندی. 
 
در خراسان این وظیفه را ابومسلم انجام می داد نظیر قتل سلیمان بن کثیر و زیاد بن صالح و علی بن جُدَیع و عثمان بن جُدَیع و... . و زمانی که دیگر عباسیان با وی کاری نداشتند و متوجه شدند که قدرت بسیار ابومسلم امکان دارد روزی برای آنان مشکل ایجاد کند تصمیم به حذف وی گرفتند و در نهایت در سال 137 قمری توسط منصور عباسی کشته شد.
 
ابومسلم را باید محصول یک جریان دانست و وی از پیش خود دست به اقدامی نزده است بلکه هنگامی که به مطالعه درباره وی می پردازیم باید بر اساس نقش وی در شبکه دعوت عباسیان به این کار اقدام کرد.
 
به نظر بنده ابومسلم تا آخرین لحظه حیات خود عباسیان را بهترین مخلوقات روی عالَم می دانست که خلافت شایسته آنان است. خودش نیز از هرگونه اقدامی برای به قدرت رسیدن آنان و استحکام قدرت آنان دریغ نکرد چنانچه ده ها و بلکه صدها هزار نفر را در این راه کشت. ابومسلم سیاستمداری ماکیاولی پیشه بود اما خط قرمزش عباسیان بوده است ده ها شاهد مثال برای این سخنم دارم که ذکر هر مثال به طولانی شدن بحث خواهد انجامید.
 
اینکه گفته شود ابومسلم شیعه بوده است غلط است وی تا آخرین لحظه عمرش به عباسیان خدمت کرد و به عهدی که با آنان بسته بود پایبند بود و آنان را امامان خود می دانست و هیچ گزارشی از پیوند وی با شیعه گزارش نشده است. قدیمی ترین منبعی که از پیوند ابومسلم با شیعه سخن گفته است ملل و نحل شهرستانی است که متعلق به قرن پنج هجری است که می گوید علاوه بر ابوسلمه خلال، ابومسلم هم به امام صادق (ع) نامه نوشته است که این نامه نگاری در نزد مورخین رد شده است. اگر هم اصلا ابومسلم به امام صادق (ع) نامه می نوشت قطعا در منابع متقدم تر از شهرستانی نظیر تاریخ طبری و یعقوبی و اخبار الطوال باید ذکر می شد. و در زندگانی وی هم که بررسی می کنیم هیچ شاهد مثال دیگری از پیوند وی با تشیع ارایه نشده است.
 
ابومسلم آخرتش را برای دنیای عباسیان به باد داد و در آن جهان برای اعمال غلطی که در این جهان انجام داده گرفتار است.
 
در خاتمه به ذکر این نکته باید اشاره کرد که ابومسلم پس از مرگش اسطوره شد و ابومسلم نامه ها نوشته شد و هر فرد و گروه وی را به خود نسبت می داده است و علاقه ای نداشته اند که درباره زندگی وی تحقیق کنند بلکه حقایق را درباره زندگانی وی پنهان بلکه به گونه ای دیگر جلوه می داده اند به طوری که اگر خودش هم از این ها بی خبر بوده است.
 

کلمات کلیدی

ارسال نظر

تریبون