تاریخ خبر: کد خبر: 4606

گفتگو با محمد رضوانی؛ جهانگرد مشهدی که به 44کشور خارجی سفر کرده است/

پول سفر را خدا می‌رساند!

در مجموع، ۵۶سفر به ۴۴کشور مختلف مسافرت کرده‌ام. از طرف دیگر هم باتوجه‌به اینکه من راهنمای حج عمره و تمتع و عتبات‌عالیات هستم، بیش از۲۰سفر به عربستان حدود ۱۵سفر هم به عراق رفته‌ام.

قاصدنیوز: در خانواده‌ای دوستدار گشت‌وگذار و سفر به‌دنیا آمد. هفت‌هشت سال بیشتر نداشت که معلم http://shahraraonline.com/pic/pic_resize_news/news_48580.jpgجغرافیایش علاقه توصیف‌ناپذیری را به سفر در او ایجاد کرد، اما علاقه او به سفر در مسافرت‌های زیارتی پدرش که او را نیزهمراه خود می‌برد، بیشتر جان گرفت. خودش می‌گوید شاید اگر پدر و مادرش این همه ذوق و شوق سفر را در او پرورش نمی‌دادند، نمی‌توانست زمین را آن‌قدر کوچک ببیند و به کشورهای مختلف سفر کند. جالب اینکه حتی ازدواج هم نتوانست مانع سفرهای فراوان او شود؛ زیرا زمانی که رضوانی ازدواج کرد، این بار هم همراه خانواده باروبندیل سفر را بستند و با تویوتای سفیدرنگشان سفر به کشورهای آسیای میانه را آغاز کردند. آن‌ها کشورهای زیادی را پشت سر گذاشتند، اقوام و مردمان زیادی را دیدند و گاه حتی ماه‌ها با این مردمان زندگی کردند.

 

البته مارکوپولوی مشهدی حالا نه فقط به‌عنوان جهانگرد شناخته می‌شود، بلکه به یکی از فعالان جهانگردی شیعیان تبدیل شده است. او این روزها شیعیان مختلفی را با هزینه خودش به مشهدالرضا(ع) دعوت می‌کند تا به‌گفته خودش انقلاب را به شیعیان جهان صادر کند.

 

در یک روز بارانی در میان هیاهو و خنده‌های دانش‌آموزان یک مجتمع آموزشی با محمد رضوانی دیدار کردیم. سفر به ۴۴کشور جهان و دعوت تعداد زیادی میهمان به حرم امام‌رضا(ع) بهانه‌ای برای این گفت‌وگو بود. او به ما گفت: حدود ۵۴سال از خداوند عمر گرفته‌ام و ایران و بسیاری از کشورهای جهان را گشته‌ام. آن‌هم به‌صورتی‌که وقتی مسیرها را از من می‌پرسند، کیلومتربه‌کیلومتر آن را با تمام مشکلات راه، محل‌های دیدنی و استراحتگاه‌ها بیان می‌کنم. جالب اینکه خیلی‌ها فکر می‌کنند من معلم جغرافی هستم!

 

* چه اتفاقی باعث شد شما به سفررفتن علاقه‌مند شوید؟

اول باید بگویم به‌عقیده من، علاقه به سفر در وجود افراد، ذاتی است، اما انگیزه و علاقه اولیه به سفرکردن در وجود من با درسی ایجاد شد که معلم جغرافیای دوران ابتدایی‌مان به ما می‌داد. بعد هم در سال ١٣٥٢ معلم درس «آیین نگارش»مان به‌عنوان فعالیت خارج از کلاس، سازمانی را به هر دانش‌آموز معرفی کرد تا دانش‌آموزان برای آن نامه بنویسند. هدف این فعالیت هم این بود که ما آن نامه‌ها را همراه معلممان به اداره پست ببریم و با این روش با پست، نامه و نامه‌نگاری آشنا شویم.

 

مثلا به یکی از دانش‌آموزان گفت که نامه‌ای به شهرداری بنویسد و بخواهد که شهرداری برای آسفالت‌کردن کوچه‌شان اقدام کند. یک نفر دیگر مسئول نوشتن نامه به شرکت برق شد و خواست که لامپ‌های سوخته منطقه‌شان را تعویض کند. خلاصه هرکس نامه‌ای نوشت.

 

* می‌توان پیش‌بینی کرد که شما علاقه داشتید به چه سازمانی نامه بنویسید!

نوبت من که رسید، چون به جهان‌گردی علاقه‌مند بودم و می‌دانستم سازمانی هم درهمین‌رابطه وجود دارد، پیشنهاد کردم که به «سازمان ایران‌گردی و جهان‌گردی» نامه بنویسم. معلممان این پیشنهاد را پذیرفت و از من خواست که از این سازمان نقشه تقاضا کنم. من هم نامه‌ام را نوشتم و همراه معلم و بقیه دانش‌آموزان، آن را پست کردم.

 

*پاسخی هم از طرف این ادارات و سازمان‌ها برای شما آمد؟

بله. کم‌کم پاسخ‌هایی آمد. جالب اینکه از جواب نامه من بیشتر از بقیه استقبال شد؛ چراکه سازمان ایران‌گردی و جهان‌گردی تعدادی از نقشه‌های رنگی شهرهای استان را برای من فرستاده بود. یادم هست روزی که پستچی جواب نامه من را آورد، به اصرار معلممان همان‌جا جلوی بچه‌ها نامه را باز کردم و توجه بچه‌ها خیلی جلب شد. همین مسئله هم جرقه دومی بود که من را به سفرعلاقه‌مند کرد.

 

اگر دزد به ما نمی‌زد شاید اسیر داعش می‌شدیم

در سال ۲۰۱۲ همراه خانواده سفری سه‌ماهه را با ماشین خودمان به مقصد عربستان سعودی آغاز کردیم. نرسیده به شهر استانبول، برخلاف همیشه تصمیم گرفتم شب را برای استراحت در مکانی خوش‌آب‌وهوا سپری کنیم و به هتل نرویم. اما این اشتباه باعث شد موقع نماز صبح که به مسجدی در همان نزدیکی رفته بودیم، جی‌پی‌اس، تلویزیون، تمام پول‌ها و مدارکمان به سرقت برود. طوری شد که ما حتی پول بنزین ماشین را هم نداشتیم.

 

اول به‌عنوان آدمی که تجربه سفرهایی زیادی دارد، خیلی ناراحت شدم که چنین اشتباهی کرده‌ام، ولی بعد توانستم با مدیریت شرایط در چند ساعت، هم پول و هم مدارک موقت جور کنم. البته مجبور شدیم از ادامه سفر خود به سوریه، اردن هاشمی و عربستان صرف‌نظر کنیم و از همان استانبول به ایران برگردیم، ولی چند روز که از این قضیه گذشت، متوجه شدیم باوجود اینکه ظاهر این ماجرا شر بوده، ولی خیری در آن وجود داشته است. چراکه در همان روزها داعش هفت نفر از مهندسان ایرانی را ربوده بود و امکان داشت اگر ما هم همان مسیر را ادامه می‌دادیم، به‌دست داعش می‌افتادیم.

 

هزار چینی تماشاگر نماز من بودند!

در سفرهایی که به کشورهای مختلف کردم، مردمان آن کشور‌ها از بی‌سواد و بی‌ایمان گرفته تا تحصیل‌کرده و مومن به مسائل مذهبی خود احترام خاصی می‌گذارند. برای مثال در هند دختر تحصیل‌کرده‌ای را دیدم که با احترام بسیاری وارد معبد می‌شد، دعا می‌کرد و بعد از انجام عبادت عقب‌عقب خارج می‌شد. برای همین، من و خانواده‌ام هم بدون هیچ توجهی به نگاه مردم در کشورهای مختلف، اعمال عمل مذهبی خودمان را انجام می‌دهیم. یادم هست در سفرم به چین، یک روز بعدازظهر در میدان «تیانامن» شهر پکن به نماز مشغول شدم. زمانی که نمازم تمام شد، دیدم شاید هزار نفر مشغول تماشای من هستند. هیچ‌وقت هم به یاد نمی‌آورم که همسر و دخترانم در سفری چادر را از خود جدا کرده باشند.

 

*یادتان هست اولین سفرتان را کی رفتید؟

اولین سفر خارج از کشور را سال ١٣٥٥ زمانی رفتم که کلاس اول راهنمایی بودم. این، یک سفر سه‌ماهه همراه با اعضای خانواده بود. ما اول با هواپیما به کویت سفر کردیم و چند روز آنجا بودیم. بعد از آن قصد زیارت خانه خدا کردیم که متاسفانه پرواز به جده وجود نداشت؛ بنابراین به ریاض رفتیم و چون خیلی از این شهر خوشمان آمد، چند روز را در آنجا گذراندیم و پس از آن به جده پرواز کردیم. سپس مسیر مدینه منوره به مکه را از راه زمینی طی کردیم و تقریبا حدود یک ماه در این دو شهر بودیم. در برگشت از مسیر اردن هاشمی به‌صورت زمینی وارد سوریه شدیم. بعد رفتیم به سمت ترکیه و چند روز را در استانبول و آنکارا گذراندیم. بعد هم از آنجا به‌سمت تهران پرواز کردیم.

 

هنوز در خاطرم هست روزی را که قبل از این سفر برای تهیه دلار به بانک ملی مراجعه کردم. ۶۳هزار و ٢٠٠تومان به بانک پرداخت کردم و ۹هزار دلار گرفت. حساب که بکنید، می‌شود هر دلار هفت تومان.

 

*پس می‌شود گفت شما به‌نوعی این علاقه به سفر را از پدرتان به ارث برده‌اید!

بله. باوجود اینکه پدر من روحانی بودند و کارشان ارتباطی با سفر نداشت، ولی خیلی به سفر علاقه داشتند. ایشان به بیشتر کشورهای اروپایی هم سفر کرده بودند. علاوه‌براین هر سال هم برای تبلیغ به کشورهای خلیج فارس نظیر امارات و کویت می‌رفتند. من هم چندین سفر را همراه ایشان به امارات رفته بودم.

 

*و بعد از سفر سه‌ماهه شما، این فعالیت همین‌طور پیوسته ادامه پیدا کرد؟

بله. سفر دومم را به چین رفتم. این سفر برای خود من خیلی جالب‌تر و متفاوت‌تر از سفر قبل بود. چرا که آن موقع مرزهای چین بسته بود و معمولا کسی به چین نمی‌رفت. در این سفر با جاذبه‌های شهر پکن و شانگهای آشنا شدم. بعد سفری به تایلند داشتم و بعد از آن هم به بیشتر کشورهای جنوب شرق آسیا مثل سنگاپور، مالزی و اندونزی، سفر کرده‌ام. علاوه‌بر این خیلی از کشورهای دیگر مثل ترکیه، ارمنستان، سوریه، لبنان و گرجستان را رفته‌ام و تقریبا دو‌سوم دریای سیاه را دور زده‌ام.

 

می‌توانم بگویم من در مجموع، ۵۶سفر به ۴۴کشور مختلف مسافرت کرده‌ام. از طرف دیگر هم باتوجه‌به اینکه من راهنمای حج عمره و تمتع و عتبات‌عالیات هستم، بیش از۲۰سفر به عربستان حدود ۱۵سفر هم به عراق رفته‌ام.

 

*طبیعتا قبل از ازدواج رفتن به این سفرها برای شما راحت‌تر بود

نه. اتفاقا بعد از ازدواج هم مشکلی نداشتم. خانواده هم خیلی مشتاق سفر هستند و من سعی می‌کنم در سفرهایی که ممکن است، خانواده را همراه خودم ببرم. برای همین حتی تا همین یکی‌دو سال پیش خودروی تویوتای مجهزی را برای همین سفرها تدارک دیده بودم.

 

*سفرهای زمینی طولانی همراه با خانواده خیلی سخت نیست؟

نه. برعکس، وقتی سفرها طولانی می‌شود، اگر خانواده همراهم باشند، انگار یک زندگی سیار داریم. البته این را هم بگویم که ما درطول سفرهای طولانی حتی یک شب را هم داخل خودرو نمی‌خوابیم. از خودرو فقط برای پیمودن طول مسیر بهره می‌بریم و همه‌جا از قبل تمام هتل‌ها و اقامت‌گاه‌های خودمان را مشخص می‌کنیم. فقط یک شب که محل خوبی را در استانبول پیدا کرده بودیم، کنار خودرو استراحت کردیم، ولی همین باعث شد پاسپورت و شش‌هفت‌هزار دلار پول ما را بردند؛ ما به همین دلیل از ادامه مسیر بازماندیم.

 

البته اعضای خانواده ما در سفرها از عهده کار خودشان برمی‌آیند و با تحصیلاتی که در زمینه زبان دارند، نیازهای خودشان را برآورده می‌کنند. دختر بزرگم کارشناسی ارشد مترجمی زبان فرانسه دارد. دختر بعدی‌ام دکترای زبان انگلیسی می‌خواند و پسرم که مشغول به تحصیل است، مدرک تافل زبان انگلیسی دارد. من در سفر فقط نقش راهنما را دارم!

 

*پس در همه سفرها خانواده‌تان را به‌همراه می‌برید؟

به‌جز سفرهای زیارتی که در آن برای من محدویت قائل می‌شوند، بقیه سفر‌هایم با خانواده بوده است.

 

*باوجود این سفرهای خانوادگی، طبیعتا باید آدم پولداری هم باشید؟!

خیلی نه. فقط عادت دارم بخشی از درآمدم را برای سفر کنار بگذارم. به‌نظر من پول سفر را خود خدا می‌رساند. (می‌خندد)

 

بدون حتی یک ریال، سیزده کاروان از زائران گرجستانی را به مشهد آوردیم؛ کل خرجشان از جیب امام‌رضا(ع) است

 

* معمولا آدم هر چقدر بیشتر اهل سفر باشد، خاطره‌های بیشتری هم دارد. خاص‌ترین خاطره‌ای را که از این سفرها داشته‌اید برای ما تعریف می‌کنید؟

در سفری زمینی که همراه خانواده به ارمنستان رفتیم، بعد از عبور از مرز گرجستان به روستایی به نام «اینیل» رسیدیم که از دور محلی مثل امامزاده در آن وجود داشت. این برای من خیلی جالب بود که چطور در کشوری که مسیحیان متعصبی دارد، چنین گنبد و بارگاهی وجود دارد. نزدیک ظهر بود که ما به این روستا برخورد کردیم. برای همین به همسرم گفتم تا به روستا سر می‌زنم، ناهار را آماده کند. وقتی وارد روستا شدم، دیدم محلی که ما از دور دیده بودیم، یک مسجد است. وقتی وارد مسجد شدم، جوان ٢٢، ٢٣ساله‌ای را دیدم که با لباس سفید مرتبی توی صحن حیاط ایستاده بود. عده‌ای هم داخل صحن حیاط مشغول سیمان‌کاری بودند. سروگوشی آب دادم. دیدم از شواهد برمی‌آید که فضای مسجد متعلق به شیعیان است.

 

*یعنی مثلا برای نماز از مهر استفاده می‌کردند؟

بله. برای همین هم سراغ همان جوان رفتم و از او درباره مسجد سوال کردم. نام آن جوان «محمداُف اینچی» بود. گفت: «ما در این روستا ٣٠٠خانوار شیعه داریم. زمین این مسجد را هم من از دارایی خودم خریده‌ام و بنای آن را با پول یکی از مسلمانان باکو ساخته‌ایم.» البته ساخت مسجد هنوز تمام نشده بود و مشغول کف‌سازی و ساخت نمای بیرون بودند. در همین حین من دیدم قسمتی از بالای مسجد را خالی گذاشته‌اند. وقتی از محمداُف پرسیدم، گفت: «می‌خواهیم کتیبه‌ای از اسامی ائمه‌اطهار(ع) را در آن محل بزنیم.» به‌ویژه برای قسمتی از این کتیبه که پیشانی کار بود و از توی مسیر خوب دیده می‌شد، گفت: «اسم امام‌صادق(ع) را می‌خواهم اینجا بزنم«.

 

برای من خیلی جالب بود که او چنین نگاهی دارد. از او پرسیدم: «فارسی را از کجا یاد گرفته‌ای؟» گفت: «من به‌صورت اینترنتی طلبه جامعه‌المصطفی هستم.» البته همان را هم خیلی ضعیف صحبت می‌کرد.

 

قبل از اینکه از آن روستا خارج شویم، از محمداف خواستم اگر کمکی برای اتمام مسجد از من برمی‌آید، به من بگوید. او جواب داد: «در اینجا هنرمندی برای ساخت محراب و کتیبه بالای مسجد وجود ندارد

 

*می‌توانستید این کار را برای او انجام دهید؟

من به او قول دادم که این مشکل را برایشان حل کنم. البته خواسته دیگر او هم سفر به مشهد و زیارت امام‌رضا(ع) بود. پرسیدم: «چند تا نمازخوان در مسجدت داری؟» گفت: «٥٠نفر». شماره تماس و آدرس ایمیلم را به او دادم و گفتم: «ما درحال ادامه مسیر هستیم، ولی ۳۵روز دیگر به ایران برمی‌گردیم. با من تماس بگیر تا من وسیله سفر تو و ۵۰ نمازگزارت را به مشهد فراهم کنم.» خیلی خوشحال شد و گفت: «پس گذرنامه‌هایمان را حاضر می‌کنیم»

 

*چقدر توی آن روستا ماندید؟

کلا دو ساعت. به خاطر برنامه‌ریزی نمی‌توانستیم بیشتر بمانیم. البته سرقتی که درباره آن گفتم، توی همان سفر اتفاق افتاد. حتی شماره تماس و آدرس ایمیل محمداف را هم با مدارک ما برده بودند و من راهی برای ارتباط با او نداشتم. خوشبختانه خود محمداف بعد از مدتی برایم ایمیل فرستاد و من، آنان را به مشهد دعوت کردم.

 

*شما قول داده بودید که تمام مقدمات سفر گروه را برای آن‌ها فراهم کنید. هزینه‌های این سفر را از کجا تامین کردید؟

من حتی قول داده بودم تمام هزینه‌های آن‌ها را هم فراهم کنم. با خیلی‌ها درباره این مسئله صحبت کردم. ولی همه به تحسین بسنده کردند. این شد که یک روز رفتم حرم امام‌رضا(ع) و به حضرت گفتم: «آقاجان! من از طرف شما میهمان دعوت کرده‌ام. خودتان وسیله‌اش را فراهم کنید.» تا همین الان هم که خدمت شما هستیم، بیش از ٦٥٠نفر از همان روستا به ایران آمده‌اند و به‌جرئت می‌توانم بگویم، تنها کسی که حتی یک ریال از جیبش خرج نکرده‌، من بوده‌ام!

 

*پس این سفرها حسابی پا گرفت.

بله. در اولین سفری هم که این‌ها آمدند، از محمداف پرسیدم: «ما می‌توانیم شما را ملبس به لباس سربازی امام ‌زمان(ع) بکنیم؟» ایشان قبول کرد و ما در مجلسی در حوزه علمیه با حضور مرحوم آیت‌ا... دهشت ایشان را ملبس کردیم. بعد هم تعدادی سوغاتی از قبیل قرآن، مفاتیح، صحیفه سجادیه، تسبیح، انگشتر، سجاده و عبا به تمام افراد این کاروان دادیم. جالب اینکه بعدها محمداف درباره اثر استفاده از عبا در نماز جماعت برای ما تعریف می‌کرد و می‌گفت: «وقتی ما برگشته بودیم، مردم آمده بودند سر راه ما و ما را با عنوان مشهدی خطاب می‌کردند

 

*برنامه ویژه‌ای هم برای این افراد داشتید؟

از زمان ورود آن‌ها به آستارا، من یک سرگروه توانمند را برای همراهی آنان فرستادم که در تمام مسیر‌ها آن‌ها را راهنمایی کند. همین سرگروه آن‌ها را به مرقد حضرت امام(ره) برد. بعد از آن، سه شب قم بودند. روزی هم که به مشهد آمدند، حدود ساعت چهار صبح عده‌ای را برای استقبال از آن‌ها در مسجد جفایی خیابان تهران جمع کردیم. واقعا سحرگاه بسیار زیبایی بود.البته برنامه‌ای که داریم، این است که در روزهای اقامت این افراد در مشهد حتما بین مردم حضور داشته باشند. در همین روزها آن‌ها را به بهشت‌رضا(ع) و سر مزار شهدا می‌برم تا هزینه‌هایی را که ما برای استقلالمان داده‌ایم ببینند. حتی برنامه مشهدگردی هم برای آن‌ها داریم و یک وعده ناهار یا شام هم آن‌ها را به شاندیز می‌بریم.

 

*آثار این سفر را هم بررسی کرده‌اید؟

شاید جالب باشد بدانید خیلی از این افراد قبل از اینکه به مشهد بیایند، اهل شرب‌خمر بوده‌اند. بعضی‌هایشان حتی نمازشان را هم از مشهد شروع می‌کنند.

 

*طبیعتا این سفرها تاثیر فراوانی هم روی وجهه بیرونی ایران دارد.

بله. متاسفانه تبلیغات منفی زیادی از بیرون درباره ما وجود دارد. برای همین خیلی از این مسافران فکر می‌کنند مردم ایران مدام با همدیگر درگیر هستند یا تصور می‌کنند شاید حتی غذایی برای خوردن در اینجا گیرشان نیاید. البته وقتی وارد کشور ما می‌شوند، می‌بینند همه تصورشان اشتباه است.

 

*رغبت آن‌ها به این سفر چطور بوده است؟

هر وقت که ما اعلام آمادگی کنیم، آن‌ها سه روز بعد توی آستارا هستند. جالب اینکه شنیده‌ام در همان منطقه، بسیاری از آن‌ها که من را ندیده‌اند، تصورهایی درباره من دارند. با خودشان فکر می‌کنند من چه آدم گردن‌کلفتی هستم. ولی واقعا من کاری برای آن‌ها نکرده‌ام. هرچه بوده، از خود حضرت بوده است.

 

منبع: شهرآرا

کلمات کلیدی

ارسال نظر

تریبون